رسم کتمـان در صدف ، پیـداست ؛ چون میخانه ها
کــوه نــوری ، پـروران ؛ پنـهــانی ، از بـیــگانــه هـا
قطره ی غمنـامه ی نرگس ، به برگ یاس ، خفـت
گوش دریـا ، دیـد ؛ و شد آغــوش ؛ بر در دانـه هـا
در دلـش ، خــورشیـد هــا ، پـردازد ؛ از دریـای نـور
عـالـم سـرّ و خفـیـات ، « از دو سر پیـدا ، نـه هـا »
خـون ، به دل انبـاشت ؛ این دُر ثمیـن ، یک اربعیـن
بشکـنـد اکسیــری اش ؛ معـــراج ، بر فــرزانــه هـا
شورش سکـر غـزل ، آتش ، به تـاکســتان ، کشید
نـوحــه ی انـگـــــور خـوانَــد ؛ هـیـئـت ابیـانـــه هـا
آبی ، آتشـنـاک ، شد ؛ این، چلـهّ ای سوگین نشین
بیخــودی را ، دخـت رز ، شـد ؛ پـایـه ی افسانـه ها
چون ، صـدف گهــواره ، شد ؛ بـر بـالـش درّی یتـیـم
بی خیــال وحـشـی اسـتـیـزه گـر ؛ مـرجــــانـه هـا
هـوش ذوقم شد اذانی؛ شـم چشمش، لمس کرد
محـو سـاقـی را ، کجـا ! یـاد آیـد ؟ از پیمـــــانـه ها
مانــده از مجموعه ی ، مجمــر ؛ فـروغی ،تب مـدار
زینـب ست و طیـف غـم ؛ پَر سـوختـــه پــروانـه هـا
یک سـبـو ، جـا مــاند ازاین کـوثر ؛ بگو ؛ دانگ خـدا
گوهر « خـورشید شهـر » ست ؛ از دل ویـرانـه ها
...........................................................................
سلام . خداوند بزرگ ، روزهای سوگینه را ، دلی برد بار ، دهـاد ! و بهره ای بسیار .