خرمگس
.............
« دست و پـاگیر ، آبرو را »،
سر بریـدم ؛
جای عشق*
« بره ، گر ،گرگی کند ؛»
غـولی است ؛
بی پروای عشق .
............................
باکی از خسران ، نیـَم ؛
نا دیـده ،
سـودا ، می کنم *
دان مشکی ،
در سر اندازی ، به دست ؛
از پای عشق
.................................
پـای پیـل است ؛
و پر پـروانـه ؛
یـاغی یـار ،
و مـن *
منطق وحدت :
همین فحوا ست ؛
با امضـای عشق
...........................
عشق ، از اول ،
بوده بود ؛
و جلوه را ، هستی ، نمود *
مهـر، بان اش : کردگار ؛ و
پرتوش :
دنیای عشق
........................
این چنین !
تفسیر شد ؛ توحید عشق ،
از مولوی : *
دو ولا ،
در یک لـوا ،
شـولا ، کند ؛
مـولای عشق
..............................
عاشق الـله شو ؛
معشوقه ،
نیـکـو ، می کشد *
« خود ، دیت ، باشد » ؛
« بها ، را ، باش » ! !
پایا پای عشق
***********
حور ،
دور است ؛ از مـدار مهـر؛
پس ،
با این حساب *
جنت و دوزخ ،
چه توفیـری کند ؟
منهـای عشق
..............................
انکر الاصوات ؛
این معروف گوش :
عر عر نهیـق *
منکرش :
سهوی سرایی ،
زان سر سرنای عشق
................................
خط خورد ؛ خـدّ حُمیرا
از
حمیـر زمهـریر *
با ...
سپیـد برف ،
پر سردش ،
پـزد :
حلوای عشق .
......................................
1 – عروض : با سلام . به خانم مهـربانوی دانشورم .و زحمت بسیار..
2 – دستور : الف- مفعول = « دست و پاگیر ، آبرو را » = این عبارت مساوی باعبارت (سر آبروی دست و پا گیر را ، بریدم ) است ؛ که مفعول صریح یا بی واسطه( دیرکت ، مستقیم ) ، از یک حرف اضافه و به همراه (را) به کار رفته .بدون حروف اضافه :( از ، به ، با ،بر، برای ،و...)که درواقع مفعول، کلمه (سر ) است .و بقیه عبارت ،=مضاف الیه است . ب- بوده بو د=ماضی بعیداز فعل(بودن).که از مختصات دستوری درشناخت سبک
است . در خراسان جنوبی بیشتر ، با تلفظ( بیده بید . ) رایج است .
3–بدیع: الف- واج آرایی=در(انکرالاصوات) در مصرع دوم «س»وبعدی
(پ)ودر ( این چنین تفسیر.حرف« ل »و..
ب – ارسال مثل:(نادیده سوداکردن. نادیده خریدن)وتلمیح وشایدمنشاء آن،اشاره،بداستان زبیده خاتون:بانوی قدرتمند هارون الرشیدو بهلول
باشد(خرید بهشت و خواب دیدن.و..)
ج-کنایه- درمصرع آخرحلوای کسی راپختن،کنایه از مراسم ، برای بعد مرگ
4- گرته برداری : الف- در بیت ( این چنین تفسیر..)اندیشه،ازمولوی است
؛که فرماید:(عاشقی گرزین سرست؛گر،زان سرست؛عاقبت مارا، بدان سررهبرست)یعنی:«جمله معشوق ست»و ب دربیت( منکربن اصوات...) گرته ای متضمن ازداستانی از جناب مولوی ست؛که میفرماید(پیرگفتش:
تویی؛که در یاری * دل نبستی ؛ به عشق گفت آری)(بانگ برداشت؛گفت : ای خردار*هان خرت یافتم بیارافسار)
5–واژگان :باغی= ناشزه...دان مشکی= کمربند مشکی کاراته باز..و..
لوا=پرچم،رایت،درفش،بیرق،بیدق(محاوره.).
مولوی=مولانا.بلخی سراینده مثنوی.صفت نسبی از مولا=دستار. سر بند
شال.عمامه.مولا.مولی=بادومعنای متضادآقاونوکردراینجاهردومرادست
مفهوم وحدت عشق...نُمـود= مصدر بریده است = نشان دادن ازمصدر ساده نمودن،مساوی نشان دادن واسم مصدرش:نمایش است .اگر حرف ( او ) درمصدری اصلی باشد در اسم مصدر ، به ( آ ) بدل می شود . و هر حرفی هم که به (آ) وصل شود ؛ یک (ی) می گیرد . به نام وقایه ( از وقی ، محافظت چیزی) مثل : افزودن و افزایش . سرودن و سرایش و...گاهی،
که مرکب شود ؛ مساوی (کردن = انجام دادن ) می شود ؛ مثل : جلوه نمود ، مساوی جلوه کرد ؛ که گاه ، به اشتباه می اندازد . (بیشتر ، درکاربردساده اش) . لذا گاه ، به جای ( کردن ، نمودن ،را می نویسند ) که غلط است . مثل . کج نمود ؛ و ریخت= کج کردو؛ریخت ..
ولا = مهر.عشق،هواخواهی
6-کوچه : شیپوررا ازسرگشادش بادمیکردند
7 – اقتباس : الف آیه : انکرالاصوات لصوت الحمیر ..و از حدیث قدسی :از(من طلبنی وجدنی) تا(.....و من عشقته ؛ قتلته و من قتلته ؛ فعلیّ دیته ؛ و انا دیته .).... دیت= دیه..
8- بیان بیتی به عبارتی دیگر:(سینونیم )= (عشق، از اول...).یعنی:عشق ،مقدم برکاینات بود(زمان) ؛و بخاطر نمایش عشق، بودکه هستی هم،به جلوه، درآمد ( دنیا. مکان )
9- تاریخ ادبیات=(خرمگس)نام کتاب اتل لیلیان وینیچ