سه شنبه ۴ دی
اشعار دفتر شعرِ از این کرانه بیتاب شاعر امیردشمن زیاری
|
|
شعر،
بیتابیِ تردید من است
پاره و سطر وسروده
به رهیدن ازدرد مزین میکنم
چرا که شعر حیاتم میدهد
و
|
|
|
|
|
آنگاه که شمیمِ رویایت مرا به تو میرساند
آنسان که میپنداشتم
وهمه هراسم زِبی هست شدن درتوبود،
آن لح
|
|
|
|
|
آمدی آب باش
برهوت ترک خوردۀ این بُعد بی باروبر را
سبز
توچاره کن لیلا
|
|
|
|
|
انچه وامیدارد مرا
تا برین کهنه دندان کروچۀ فرساینده و ناسور
که چونان عاملِ شکنجه یی گستاخ عمل میکن
|
|
|
|
|
دیربانگِ کدامین فریبانۀ چوپَرظریفت بود
که چون نوایِ منظومِ اندیشه ای
تاریخِ سردِ نگاهِ مرا به ی
|
|
|
|
|
شاید فقدان جذبه بی میکشید هورادرمن
|
|
|
|
|
برفلاتی
که در ذهنِ سبزجنگلش
نوبت ِ درختی
درمن زبانه میکشید
بسان دانه ای
که سراز خاک سرد برکشد ب
|
|
|
|
|
دریغا
دریغا
کز ثباتِ
این دودِ سردِ اجاقِ خورشید
که صبحگاهان
ازپسِ این بی رمقِ زردِ
|
|
|
|
|
دریغا که کنون
درمیابم ،
شعرمن
غمنامۀ بُهت است
حسرتی در لغتی
|
|
|
|
|
کاینک
دراستانه چهل
با پرنده ای که در تن من اشیان دارد
واواز خاطره میخواند
|
|
|
|
|
به مصافِ اين ضُلماذينِ بِبَر واژه را
آدميت بود كه انسان
آري
این بی پناهی را
|
|
|
|
|
اینک آن جزیره ام
با شوراب ایی تلخ ،
گرداگ
|
|
|
|
|
شاید،
شولایِ خدامُردگی همین باشد
در این برزخِ رنگین
|
|
|
|
|
توانِ صفرِ یک همراهی
تقسیم شدگی هائیست بی مرز
|
|
|