کاش گاهِ حمله بَر یاسِ کبود
هیچ دیوار و دری آنجا نبود
کاش در آن لحظۀ شوم و پلید
حضرت عباس بود و می رسید
کاش درآن لحظه هایِ بی کسی
لحظۀ تنهائی و دلواپسی
کاش درآن برهه از وقت وزمان
قبض می شد، روحِ آن اهریمنان
کاش پهلوها همه فولاد بود
نه خبراز درد و نه از داد بود
کاش دستِ آن حرامی های پَست
لحظۀ سیلی زِصدجا می شکست
کاش زهرا آن زمان منزل نبود
یا که قُنفذ ، از خدا غافل نبود
سینه ها غمگینِ قتلِ محسن است
تا ابد غرقِ عزا ، هرمؤمن است
نانجیبان رحمشان خشکیده بود
این شقاوت را کجا کَس دیده بود
دخترِ پیغمبر است و کوثر است
از تمامِ خلق ، او بالاتر است
جانِ مولا را ددان آتش زدند
تیغ کین را بر سرِ پاکش زدند
دردِ شمشیرِ عدو چیزی نبود
در قیاسِ سینه و رویِ کبود
چشمِ مولا از غمش پُر آب بود
تا ابد از بهرِ او بیتاب بود
ریسمانی کاش در دنیا نبود
یا که مولا آن زمان تنها نبود
حضرتِ زهرا گُلی دُردانه بود
بهرِ مولا او چراغِ خانه بود
بعد از او مولا لبش خندان نبود
زندگی بهرش بجز زندان نبود
بعدِ زهرا نیست یار و همزبان
بهرِ او جز چاه ، بینِ مردمان
فکرِ دین دستانِ او را بسته بود
کُنجِ خانه زین سبب بنشسته بود
ورنه شیرِ خیبر و بدر و حنین
یا زمانِ دیگر عباس و حسین
محو می کردند آن نامحرمان
را زِ رویِ هم زمین و آسمان
وا مصیبت ، راست بود آن کارها
حمله ور بر فاطمه کفتارها
حضرتِ صاحب،بیا غم دیده ایم
از ستم بر فاطمه رنجیده ایم
انتقامش را زِ نامردان بگیر
شاد فرما ، منتقم ، مولا امیر
قلبِ اولادِ علی صد پاره شد
شیعه ، در دریایِ غم ، آواره شد
گشته نیلی صورتِ یاسِ رسول
تا ابد ، مائیم و اندوهِ بتول