چهارشنبه ۶ تير
|
|
ماه هرشب قطره قطره روبرویم میچکد
|
|
|
|
|
نفسی، نفس بگیرم، نفسی بعد بمیرم....
|
|
|
|
|
بیب،،،بیب،،،بیب
کاسهی سرم را می شکافیم
|
|
|
|
|
هر ورق از دفترِ من،به عشقِ تو خط خطی شد
شروعِ هر واژه و حرف،به اسم تو منتهی شد
حالِ من آشفته ی تو،
|
|
|
|
|
ای که با جام خیالت همه شب مست ....دلم.../
|
|
|
|
|
روی تو،لاله ی شبهای دراز تار ،تار است/
همدم چنگ سیاه سرد آن بازار ،زار است/
یاد تو باوری از رفتن
|
|
|
|
|
هیچ کسی مرا به زندگی دعوت نکرد.....
|
|
|
|
|
از عشق خدا گر شده بودیم معطر
از جمله ملک به شده بودیم و فراتر
|
|
|
|
|
سقفی برای عاشقی بر پانکردیم
|
|
|
|
|
نذرچشمت می کنم این شعر شورانگیزرا
برگ سبزی فرض کن این تحفه ی ناچیزرا
|
|
|
|
|
عُمـرسیت، پِیِ قـافیـه و، وزن ورَدیفیـم.....
|
|
|
|
|
بیا ای تمام خیال سرودن
به روزای روشن به آغوش موندن
بیا تا شروع شه ،شبای محبت
بیا شعله باشیم ت
|
|
|
|
|
چه عجب بر سر ايوان بلور
قدمي رنجه گر دامن ياس
زده اي پنهاني
|
|
|
|
|
رودخانه ام را به دریا میسپارم، تو باش و دریای خونین نگاهم
نه من دارم دگر چشمی به سویی، نه مانده ...
|
|
|
|
|
نفسم در نمياد
روزگارنامراد
|
|
|
|
|
شکوه
و
فر تاریخ هزاران ساله ی شهرم :
هه ور
میمه
علی کش
قلعه ی:
شیاخ و انجیر و تمام بام
|
|
|
|
|
بین_
من و_و
تو
اقیانوسی ست آرام
کمی تا قسمتی ..
|
|
|
|
|
افسرده هستم وتنها فقط همین
عکس تو مونس شبها فقط همین
|
|
|
|
|
شبهای زیادی است که با یاد تو هم خوابم
|
|
|
|
|
شبی از بیقراری رو به سوس اسمان کردم
|
|
|
|
|
در میان سبزه جز گل انتظاری نیست نیست
درچنین زیباسرایی جای خاری نیست نیست
|
|
|
|
|
تسلیت گو وتسلای قلبم
جز پیراهن سیاه
نیست.....
|
|
|
|
|
تو دلت سنگ و دلم چشم به در دوخته است
نزن آتش به درختی که خودش سوخته است
|
|
|
|
|
کاش هر لحظه دل هزاران بار
گُر بگیرد برای کودک کار
|
|
|
|
|
با من بگو که آینه ی ما چرا شکست
ای ماه من
ای ماه زیبا روی من
هرگز شکست در آیین ما نبود
امشب
|
|
|
|
|
آنکه تو یارش شدی ؛ از همه بالاتراست
آنکه دلش یاد تو ؛ از همگان شادتراست
|
|
|
|
|
« برگی از دفتر انتظار ... »
باز هم باید گریزی زد به فصل انتظار ...
|
|
|
|
|
فرو مى ريزد
خاطره هاى خيس
در خاكسترى چروك حجم
|
|
|
|
|
عاشقانه ای از:خالدبایزیدی(دلیر)
اشکهایش را
که به آزمایشگاه بردند
همه گفتند:
هیچ اش نیست...
ازفر
|
|
|
|
|
حالا که خودش شاعر شده میداند،معنی این واژه هارا خیلی خوب میداند
میگویم : سکوت! با دفترم کار دارم
خ
|
|
|
|
|
به سعیِ ناخلفی ساقی از سبوی برید
حضور ناخلفان وشب دراز چه شد؟
|
|
|
|
|
گفت: دانی از دل و جان دوستت دارم
گفتمش با عشق و ایمان دوستت دارم
|
|
|
|
|
من بر این باورم
تاریخ ما را می خواهد
|
|
|
|
|
دیگر به قلب خسته من سر نمیزنی...
|
|
|
|
|
دروود بر دوستان و اساتید عزیزم....
بعد از چند وقت که این شعر رو منتشر میکنم از احساس تلخی که موق
|
|
|
|
|
دوستت دارم مثل هوایی که مسیر گلوله ای را عوض میکند تا سربازی شادمان به خانه برگردد.
سید_فاخر_مشع
|
|
|
|
|
کی به جز در گور با دشمن توان یک جای خُفت
راز دل را جز به مرده کی توان هرجای گفت
|
|
|
|
|
سکوتم پر زآوای دلم بود ....
|
|
|
|
|
خسته ام تکیه به دیوار تغزل زده ام
پلک را بسته به چشمان غزل زُل زده ام
|
|
|
|
|
ممنوع کرده ای
که عاشقانه بگویم
پس بگذار
برایت سیاسی بسرایم:
من مصدقِ سرزمینِ قلبِ خاکست
|
|
|
|
|
خاموشی ات را تاب آوردن
سخت است عزیز من
|
|
|
|
|
چه می شد اگر خدا
تو را شاعر می آفرید...
|
|
|
|
|
تو رو از دور نگاه میکردم
شعری از یادِ تو برپا کردم
هرچه که حافظ و سعدی به غزل آوردن
غزلی از تو و
|
|
|
|
|
عشق واقعی به این معنی که حتی دیدن خنده ی یارش را در خواب آرزو میکند و از این بابت خوشحال میشه و انگا
|
|
|
|
|
مرد ولگرد باز در خـلوت غمـگیـن خودم درد شـدم گرم فکـرت شدمو از همه جا طَرد شـدم غــم آو
|
|
|
|
|
خنده حُباب عاقبتش انفجار است.
|
|
|
|
|
می خورد خونِ من و ما و شما
با همان دندانِ خون آشامِ فیش
|
|
|
|
|
جاهلان چون مطلبی از فضل عنوان می کنند
در غیابِ فاضلان دعوی چه آسان می کنند
|
|
|
|
|
بامن که هستی هیچ چیزی کم ندارم
دنیااگربامن نسازد،غم ندارم!
|
|
|
|
|
چه کسی گفته که تو اینهمه آقا بشوی؟
به لغت مرد و یک عالمه معنا بشوی،
خب که چه؟ ساده دل از اینهمه
|
|
|
|
|
بگذر از قانون ذهنِ بی نهایتْ آدم!
|
|
|
|
|
گویا عرب زمرد شبانی شنیده است
در مصر نیل را رمه بانی دریده است
|
|
|
|
|
که بین عشق ولبخند وعواطف دل من رو به غم محکوم کردی
نمیدونم کدون حکمت سبب شدبلرزم زیر آوار غم
|
|
|
|
|
بیا ای عشق با دل گفتگو کن
در و دیوار دل را شستشو کن
|
|
|
|
|
حالا که میروی و مرا ترک می کنی
این ظلم را بگو تو مگر درک می کنی
|
|
|
|
|
يك سبد لبخنـد از باغ لبانت چيدني است
شبنم صبـح از بلورچشم تو برچيدني است
|
|
|
|
|
عمری زنگاهم به سرعت یک پلکـــ گذشت
گویـی کـه تـمـام زنـدگـی همین دیروز بـود
|
|
|
|
|
بی تابم و دل خسته تر از آه ِ شبانگاه
دارد به کجا می برَدَم این غم ِ جانکاه ؟!
|
|
|
|
|
خودم را در سه حرکت مات دیدم!
|
|
|
مجموع ۱۲۵۰۰۳ پست فعال در ۱۵۶۳ صفحه |