شنبه ۲۹ ارديبهشت
|
|
ماه عسل رسیده باز ااا دست نیاز و واکنیم
|
|
|
|
|
به انتقام جدایی ، علیه فاصله ها
بیا به یاد گذشته کمی قدم بزنیم
|
|
|
|
|
طلسمِ دشمني بايد شكستن
از اين ما و مني، بايد گسستن
|
|
|
|
|
دیوانگی کُن اِیدل، کین ش یوه بهت رینَ ست....
|
|
|
|
|
در همین نزدیکی
پشت سیم خار دار
پشت خاکریزی عظیم و هولناک
ملت
|
|
|
|
|
آفتاب روی تو مهتاب من را جلوه داد
|
|
|
|
|
اگر زینب مقامش گشته بی همتا
|
|
|
|
|
آزادی
پایبندی تو بال های صعودند
بر تن پرنده فرتوت
بیا هدیه کن به دستانم بال را
|
|
|
|
|
دخترک گفت که چت باتو چه پنهان بکنم
آنقدر چت بکنم تا تورا پشیمان بکنم
|
|
|
|
|
میخواهم اینبار پنجره سینه ام را
به درون باز کنم
|
|
|
|
|
من دل باختم ُ
رفتم به بادُ
خود باختم
بر دوش کشیدم همه غزل هایت را
به خورشید آن سوزنده ی
|
|
|
|
|
بیا نگذار من تنها بمیرم
بدون عشق در صحرا بمیرم
|
|
|
|
|
وقتی هنوز آفتاب به آسمان بود
این مردم چراغ افروختند
|
|
|
|
|
شیون فقر،
آنچنان جاری،
که مینوشند جوجهها
اشکهای بابا را!!!
|
|
|
|
|
شعری از:صالح بیچار(شاعرمعاصرکرد)
ترجمه:خالدبایزیدی(دلیر)
«قله»
چندین قله ی کوه رادیدم
باسرافرازی
|
|
|
|
|
ار دیگر مردمان را بار داد //
مردم فربه به دستش کار داد
|
|
|
|
|
آنچنان سردی که گویی آشنایت نیستم ..
|
|
|
|
|
بازیی لی لی تو تا ده نیست
|
|
|
|
|
نازنینا دوش کی خفتی مگر
وارث سیمای تو مهتاب شد
|
|
|
|
|
من اما هرگز تورا ترک نکرده بودم
و زنانه هر روز خاطراتت را
گردگیری میکردم
|
|
|
|
|
طناب هایی که تو هر روز
روی آنها لباس می آویزی
سطرهایی میشوند
که من!
روی آنها شعر مینویسم،
تار
|
|
|
|
|
شاعر که باشی دستهایت ،لکنتی دارد
خودکار بیکت حکم یک ،ه
|
|
|
|
|
☄تعبير خواب هاي من را ،
☄فقط "يوسف" ميداند...
☄يا "٧
|
|
|
|
|
رد پای تو بر روی اقیانوس ژرف معرفت..،،
|
|
|
|
|
بازار عاشقي
امروزه داغه داغ
از صدق و از صفا
كمتر نشان بخواه
|
|
|
|
|
همین رویای تکراری
به هر آغوشی می ارزه
…
علی رفیعی
|
|
|
|
|
اگر یک دم نقاب از رخ زنی بالا
هزاران دل به رخسارت شود شیدا
|
|
|
|
|
نیمه های شب
دلم پر میشود از خیال
|
|
|
|
|
هر پیامبری معجزه ای داشت
یکی نفسش
|
|
|
|
|
اما یاد تو در قلب یخی من زنده خواهد ماند
|
|
|
|
|
دوباره طرح سنگینی نشسته بین ابرویت ...
|
|
|
|
|
هر روز با شاخه های گل رز
به دیدنت می آیم،
که خارهایش تمام وجودم را
زخمی کرده است،
و ش
|
|
|
|
|
نان را به نرخ روز خورده ایم دم مزن
از این مقوله سیه چرده ایم دم مزن
با حیله ی ثنا و ستایش چو روب
|
|
|
|
|
همه حرفات دروغ بود
غم چشمات دروغ بود
تموم خنده هاتٌ
تب دستات دروغ بود
|
|
|
|
|
چشم آهو را به چالش می کشد چشمان تو ..
|
|
|
|
|
تو از نژاد اصیل ستاره و ماهی/
فراهم است برای تو هرچه می خواهی/
به روی بام دل م
|
|
|
|
|
گیریم که از چشم شما افتاده است
آن کس که به صد راه خطا افتاده است
|
|
|
|
|
بارها و بارها
مچم را گرفته ای
|
|
|
|
|
به نام او که اوست
زندگی یعنی بر سر جوی که رسی روی سنگی بنشین
دست هایت را فرو بر در آن آب زلال
|
|
|
|
|
برگها خشكيدند
سايه ها كوچيدند
|
|
|
|
|
من در قمار عشق تو
بازنده بوده ام
|
|
|
|
|
باید که دهان از خور و آشام ببندی
|
|
|
|
|
در هیاهوی جاده ها تنها مانده ام
در میان آوار ها تنها مانده ام
|
|
|
|
|
در خلوتم گاهی صدای درد می آید
گاهی صدای خسته ی یک مرد می آید
گاهی میان خنده ها و گریه هایم !
فصل
|
|
|
|
|
گلت را میسپارم به نسیم آرزوهای بهار؛
باشد که گلستانی دهد تو را به مهر،
مهربان!
|
|
|
|
|
نفس نفس، که ز تو می زنم در این دنیا
دویده ام به پی ات من، تمام ِ گوشه ی دنیا
|
|
|
|
|
با اشکهایم مینویسم بغضهایم را
|
|
|
|
|
مثل آلودگى آب به گِل ، فهمیدم
از صداى سخن عشق به دل ، فهمیدم
حکم پرواز، نه ، حبس ابدم مى آید
|
|
|
|
|
بر ماسه های نرم تنی دلربا بکش
|
|
|
|
|
می ده گزافه ساقیا تاکم شود خوف و رجا
|
|
|
|
|
گفت
چرا حرف نمی زنی ؟
گفتم ....
|
|
|
|
|
دلتنگ که میشوم ،
تمام انگشتانم غزل نویس تو میشوند...
|
|
|
|
|
دریا این روزها
میزبان هر رنگی...
|
|
|
|
|
هشتاد چنگ تبر،
بر پیکر گل!!!
کدام آتشش بیش؟!
اَیازی از مِی
یا
هشتاد چنگ تبر؟!!
|
|
|
|
|
یک شب به انتظار ،سحر می شود به اشک
چشمان خفته و زار،خبر می شود به اشک
|
|
|
|
|
تیرِ مُژگان در کمانِ ابروان
چَشم آهو پیکرش سرو چَمان
|
|
|
|
|
قد مردم را بکن همسان ما//
پس بزن از قد ایشان در خفا
|
|
|
|
|
وقتی نگاهت را از من دزدیدی
انگشت هایت از پشت ماشه پیدا بود
گلدان های آن پنجره شاهد ما بودند
تمام
|
|
|
|
|
ببند اذین که این دی ماه نماند
|
|
|
|
|
چرا پس فخر این دل یار ما را باعث ننگ است؟؟
|
|
|
|
|
با دردِ کسان شریک و گشتن همراه
جرمی نَبُوَد دَرَش بیاید بد خواه
|
|
|
|
|
آنکس که برمعشوقه ما،عيب گذارد
|
|
|
|
|
از انبوه کاست های قدیمی
هنوز هم
صدای رازآلود مردی
در تن شب می ریزد...
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۶۰ پست فعال در ۱۵۵۲ صفحه |