يکشنبه ۲۷ آبان
|
دفاتر شعر علی میرزایی( هیچکاک)
آخرین اشعار ناب علی میرزایی( هیچکاک)
|
دَم آخر برسیده است عزیزان دلم
دور من جمع شوید
پدر پیر شما رفتنی اَست
زین سرای پُرِاز رنج و عذاب
به کجا ؟هیچ نمیداند کس!
دخترم دست پدر ده تو یکی لیوان آب.
در دلم مانده دوصد حرف که ناید به زبان
گویم اینک چندی،گر مجالی بدهد عمر و زمان
تو خداداد به من گوش بده
از سر دلسوزی
گاوها گشنه نمانن روزی
گوسفندان همگی سیر شوند
ُبُزک پیر مبادا که شود بی روزی
مرغها را دریاب،تخمشان را بردار
بفروش و دُریاب
تو علی داد کنون نوبت توست
مزرعه تشنه لب است،لب زخمیش پِیِ همت توست
آب ده صبح و مسا
بیل زن خاکش را،تا بروید محصول
بِبری آن تا شهر،بازگردانی پول
و رضا داد ،تو ای سوگلی خوب پدر
با برادرهایت
دست یاری بده و همکاری
کار آسان گردد گر کنی همیاری
حرف دیگر کافی است،وقت هم ناکافی است
کار من گفتن بود
نگرانم اما
که نمانید پی مزرعه و گاو و زمین
و روید از این ده
پی آن شهر شلوغ
که در آن نیست بجز همهمه و رنگ ودروغ
نگرانم اما
که به یک چشم به هم بر زدنی
زود تبدیل شوید
از کشاورز به یک کارگر بی امّید
و گرفتار به بی پولی و هم فقر شدید
نگرانم اما
که بجای سر جالیز نشستن با هم
سر میدان شهر،بنشینید غریب و بی هم
پدر پیر شما رفتنی است
پس بمانید پی میراثش....
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.