خواجه ی شیرازکجاست ؟
درمیان اینهمه ، رکود بی علاج
درمیان اعدامِ اینهمه حلّاج
درمیان اینهمه دنده به دنده شدنِ آدمها ،
آنهم اتوماتیک و، بدونِ نیازبه هیچ کلاج
کاش یه سنجابِ آزاد و شاد بودیم و تَر و فِرز
میرفتیم شادمانه بسوی ، درختانِ سروِ آزاد و، درختانِ کاج
تا با آنهمه سبزیهای سوزن سوزنِ آن درخت ،
مورمورشود خاطرات سبزی که ،
دگر زبینِ ما همه رفت که رفت
که این لاستیک پُرتکاپوی عمر،
بَد است که دیگر، ندارد هیچ آج
ما نزدیک به ، ترکیدن ایم
هرجا که میرویم ،
درانتظارمان هستند ،
دزدانِ سرِگردنه برای گرفتن باج
دراین شهرِ بی علاج ،
شده ایم بسی هاج و واج
دائماً مثل هاچ ،
میگردیم بدنبالِ مادرانگی های دنیایمان ،
اما نمی یابیم
یکریز، سرمیکشیم غم و درد را ، پارچ پارچ
مثلاً خلیفه ایم ! کلاه برسرمان میگذارند بجای تاج
اگرما مسخره ایم ،
دنیایمان مسخره تر
دراین دنیایی که لک لک شده حاج
درمیان اینهمه ، دل و خشت و پیک ،
کجاست گشنیز و خاج* ؟
خواجه ی شیراز کجاست ؟
تا به نسیمِ روحش کمی آرام شویم
آخه داریم بدجورمی پزیم ،
میان داغیِ این دنیای همگونِ ساج
*خاج بمعنای صلیب هم هست
بهمن بیدقی 1402/11/20