پنجشنبه ۱۷ خرداد
|
|
شام تاریک مرا شمع شبستان شده ای
|
|
|
|
|
وقت رفتنشدهومیدانم
بعدتوخنده نیایدبهلبم
|
|
|
|
|
این سوزش صفرای من از
محنت جان نیست
سوزی بهم آمیختهی درد
زمان نیست
|
|
|
|
|
لب تو غنچه ی عشقیست که طعمش عسل است
هرکلام تو به شیرینی ضرب المثل است
|
|
|
|
|
اهل تبریزم من
توشه ام قد خیالی شعرست
|
|
|
|
|
غروب رفتنت را
به نظاره نشسته ام
وطلوعت را
ای خورشید من
|
|
|
|
|
ای که با من در منی پنهان شده
|
|
|
|
|
من شهره عالم شدم از غصه ی بی حد
گفتند تویی فتنه گر گیس بریده
|
|
|
|
|
ناڤی دەستەکانی دیموکراسی،
کوردستان وهشێراوه!
بێ کوڵاوڕۆچنهکی هەتا گۆم...
|
|
|
|
|
مجالی بر احوال اسرارم بده
من که جاماندم تو انصارم بده
|
|
|
|
|
ای همه ی قرار من بی تو مرا قرار نیست
نقش من و نگار من بی تو مرا قرار نیست
|
|
|
|
|
این روزها
اگر چه بند آمده
زبان شعرهایم
اما ،،،،،،
خروار
خروار
فریاد نقش بسته
بر حنجره ی
|
|
|
|
|
پهن است
بساط آفتاب
طعم شرجی می دهد
شهرم
|
|
|
|
|
دین راه تاریکیست سوی قله ی جاوید آرامش
|
|
|
|
|
و بغض های زندگی برایم آه می شود
|
|
|
|
|
دنبال تو بودم که چه عمری به فنا رفت
دنبال دلی عاشِقُ دیوانه نما رفت
در خاطِرِ من یاد تو هرجا که
|
|
|
|
|
بارالها توهمانی که جان می دهد و می گیرد........
|
|
|
|
|
گویی مرده ام
همه آمده اند
به بدرقه ی تابوتم...
|
|
|
|
|
شاخهٔ نیلوفریِ باغ خانه دختر است
|
|
|
|
|
یه قرون دوزار زعمرمانده
آنهمه سرمایه رفت
|
|
|
|
|
درد سیلی دود و خاکستر الفبای نَفَس
|
|
|
|
|
/
تو عطرِ اطلسی ، یاسی ، عزیزم
|
|
|
|
|
شعر کودکانه ولادت امام رضا (ع)
|
|
|
|
|
خیره به چشم نمناک غروب
یادی از ساعت حسرت
ساعت بی تو
آمد به سرش
آواز شب از دور میآمد و
او بی ت
|
|
|
|
|
هرچند شکایت از زمانه داریم
|
|
|
|
|
بیدارمی شوم
برساز بلبی
نشسته بر شاخه ی گلی
گوش می دهم
پروانه ای به پنجره ی بسته
شاخک می زند
|
|
|
|
|
عـشـق گاه انگـیزش گاه وسـوسـهگَرست
از دو خـالـی ، در یــک بــیکــران بـــمــان
|
|
|
|
|
پرنده مهاجر
در پی روزی
از لانه و کاشانه در بدر
|
|
|
|
|
مرهم منهتا پیش چشمم نقش جیحونمی کشی
من ساحلی آراممو دریا ی پر خون می کشی
در سینه دارم یاد تو
|
|
|
|
|
مدعی گفت که من دین خدایی دارم
|
|
|
|
|
لبت لبالب رنگی ، به رنگ عَناب است / تَرَنُمِ عطر تَنَت ، همیشه جذاب است
|
|
|
|
|
تا ز تو یاد می کنم، می روم از یادِ خودم
محو سکوت می شوم، در لبِ بیداد خودم
گاه که دردِ دوری ات، می
|
|
|
|
|
گر چه زمین گِرد و خطی خمیده است
ره ساده و گِرد که همیشه دَوّار نیست
این دنیا، مهمان سرا و سفری بیش
|
|
|
|
|
چند روزیست که از حالِ دلش بیخبرم..
|
|
|
|
|
دهانِ بسته گِل خوردن ندارد
نگاهِ خسته دل بردن ندارد
به تیپ و جیب و ایمانم مپرداز
بدهکاری کم از مر
|
|
|
|
|
ستایش میکنم دستانِ بابا مهرِ مادر
یه بوسه میزنم بر رویِ ماهِ هر دو گوهر
|
|
|
|
|
من و دیدار تو امشب چه شبی خواهد شد
غزل عشق تو بر لب چه شبی خواهد شد
|
|
|
|
|
مست در ژرفای شهر بی تپش...
|
|
|
|
|
لحظهام با خیال تو شیرین
گرچه آن صورت فریبایت
دور از منظر نگاه من است
لیکن آهنگ دلنشین .....
|
|
|
|
|
مرا از درد تنهایی بیاور اندکی بیرون
|
|
|
|
|
به آن روزی که در آغوش بابا خفت ....
به آن روزی که بابا گفت
|
|
|
|
|
بادی که پیچید به جان باغچهی
رقصی نشاند
به تن گلبوتههای یاس...
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
به شامگاهِ منعکس در دیدگانت رنگِ خون/من مرگ را در سینه ام بعد از تو زندان کرده ام
|
|
|
|
|
آه،سید می بینی دلار میخواد فضا بره
|
|
|
|
|
بیدار به فرمان تو ام حضرت آقا
|
|
|
|
|
مرغِ اندیشه اگر سیرِ فلک بر گیرد
|
|
|
|
|
تو ای نامت نُت زیبای لبها ، مرد میدانم
|
|
|
|
|
مثلِ مدادی طراح ،
میدَوَم روی کاغذ
|
|
|
|
|
حیف که در تاریخ نویسند نامتان
شرتان گیرد دامن ظلم خو دتان
جمع ای زیر تیغ جورتا دست پا زنند
بی ش
|
|
|
|
|
ساقی پِیِ هم ریز که این وقفه عذاب است
پر کن قدحی را که محتاج شراب است
|
|
|
|
|
خورشید شو و گرمی ایامم باش
|
|
|
|
|
(۱)
در اندرونم،
هزار پرندهی آزاد
لانه دارد!
دریغ!
با بال و پرِ زخمی چهکنم؟
|
|
|
|
|
مردان خدا چشم به بیگانه ندارند
امید بر این خانه و کاشانه ندارند
|
|
|
|
|
مادرم
تو رو داشتن با تو بودن زخدا آرزومه
تو که نیستی بیقرارم حال من پریشونه
|
|
|
|
|
می خواهی سراغی نگرفته
در هوای تاریک ترسم را بتکانی
|
|
|
|
|
آغوشم از رفتن پُره
مردی به دنیا اومده
حالا کجای ساعتی
...
|
|
|
|
|
عاشقی فقط با تو رنج و غم همزاده
از هر چی بترسی و عشق سرت که میاره
|
|
|
|
|
ای قلب بلادیده آشفته محروم
در آتش سینه شده ای ذوب چنان موم
|
|
|
مجموع ۱۲۴۵۸۵ پست فعال در ۱۵۵۸ صفحه |