شنبه ۱ دی
اشعار دفتر شعرِ مانارُز شاعر مریم نقدی
|
|
میدانی؟؟؟
اینجا همه درست کردارند
اما...
کسی حرف راستی نمی گوید
|
|
|
|
|
گرم تر بتاب
شاید رسیده شد
سیب آرزوهای ما...
|
|
|
|
|
تنها و غریب
آرام و رام
زخم خوردهومعصوم
پناهگرفته درسایهیامندرخت تنت
گنجشکمسافرترسیدها
|
|
|
|
|
حور بهشت خوانمت ، ماه تمام آمدی
مانده منم چه ناممت،شرح وصال مقصدی
|
|
|
|
|
"سایه ها"
نگویم برایت زشوقی که مُرد
که دل را به دریا زدم تشنه مرد
روان، جان ندارد فغانش منم
چر
|
|
|
|
|
جز عشقو محبت گنهم چیست، ندانم؟
باران نرسد یا برسد تشنه بمانم
پا در گِلمو مقصد من راه درازیست
ام
|
|
|
|
|
مرهم منهتا پیش چشمم نقش جیحونمی کشی
من ساحلی آراممو دریا ی پر خون می کشی
در سینه دارم یاد تو
|
|
|
|
|
گر نیابی مرهمی زخمت به اب دیده شور
مثلبارانیبهاریتاشودغمازتودور
نور چشمیغرق تاریکی نخواهم،
|
|
|
|
|
زندگی
...درد را باید کشید
روی بوم سینه
خموش ولال..
|
|
|
|
|
*
"همسفر با ماه"
گفتمش کمتر برو با دشمنان همراه باش
خواه رسوا ،خواه گمراه، اندکی در راه باش
|
|
|