يکشنبه ۱۹ اسفند
اشعار دفتر شعرِ درختان میرقصند! شاعر رها فلاحی
|
|
زمین خسته،
از رو زردی برگها!
پرستوها در خیال رفتن...
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
من برایت نامه مینوشتم،
تو اما نمیخواندی
یا من نقاشیام بد بود
یا که تو اصلن نامه دوست نداشتی!
|
|
|
|
|
کبوترها که میخوابند،
آزادی
پر از تنهاییست...
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
دست در دست باد
گلها میرقصیدند
بر تن گلبوتهی یاس،
ماه ایستاده بود به تماشا.
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
بادی که پیچید به جان باغچهی
رقصی نشاند
به تن گلبوتههای یاس...
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
ماهی ساکت،
برکهای دلگیر،
دور از ستارگان بازیگوش!
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
گرچه گفتنش برایم سختست،
اما در حضور ستارهها
من ماه را دوست دارم.
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
آسمان صاف و آبی،
ولی ابری سیاه
چشم مرا پوشانده است.
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
من گرسنهام،
سیر نمیشوم!
هرچه کتاب میخوانم...
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
زمستان شد
زمین سپید پوش،
میبارد دانه به دانه،
-- ستاره!
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
خوابم نمیگیرد،
عروسکهایم،
هیچ لالایی بلد نیستند...
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
به گلی خشکیده
سلام کردم و گفتم:
تو چقدر زیبایی!
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
ساعت دیواری
تیک تاک کنان
فریاد میزد:
وقت طلاست!
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
دنیایم،
پر از شعرهای ناگفته است
و من تنها!
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
پدرم،
دستهایت حرف ندارند!
-- گرفتن دارند.
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
جوجهها که مادرشان مرد
از جیکجیکشان فهمیدم،
به من حسودیشان شد.
رها_فلاحی
|
|
|