سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        ماجرای کلاه

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۰۶:۲۰ شماره ثبت ۱۳۰۴۱۱
          بازدید : ۷۲   |    نظرات : ۱۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        ماجرای کلاه
         
        مترسک کلاهش را باد بُرد
        انداخت آنرا به جایی که ،
        رد میشد آدم ، گاه گاهی
         
        ازاو مانْد تنها ، یک آدمک کاهی
        پسری یتیم و آواره ،
        رد میشد ازآنجا و کشید آهی
        چشمش به کلاهک خورد
        آن کلاهِ تقدیر بود
        همین حالاش هم ، نداشتنش دیر بود
        درجامعه ای که ، کلاه مُد بود
        اقتصاد آن جامعه بر پایه ی برداشتن و گذاشتن کلاه و،
        قیل و قال های مرغان و، صدای قدقد بود
        پسرک کلاه را با دست گرفت بر سر،
        تا باد آنرا نبَرَد
        کلاه بود درآن جامعه ، به نوعی پایه و اساسِ آگاهی
        ادامه داد راهش را ، درمیان آن باد سحرگاهی
        شبیه تام سایر شده بود
        یارسفرش ، دعایش بود با رَبّ
        خوبست بریک گرسنه ، قندِ شیرینِ توکل و،
        یکریز، مک زدن زآن یک حَبّ
        هرمکانی بود بهر خدای خوبش درگاهی
        خدای مهربان یکریز او را میدید
        آزمون انسان چقدر مشکل بود
        اما پس ازهر آزمون ،
        چهره ی مؤفقیت خوشگل بود
        خدا میخواست پسر به روی پاهاش دوام آرَد
        تا رسد ز آنهمه فقر، به جاهی
        چشم پسرک تیز بود
        زمین دنیا بس لیز بود
        یکبار که به چاله ای بد ، او افتاد
        تیزبینی اش میگفت مواظب باش !
        در راهی که میرسد به ماوراء ، چه بسیارهست چاهی
        سربه هواست افتد به چاله و چاه
        آری خواهی نخواهی
        پسرک بود ، بچه ای سرِ راهی
        گرچه بی کس تر از بی کس بود ،
        اما با یاد خداوندش ،
        با کس تر از با کس بود
        اما تیزبینی بدردش میخورْد ،
        چون دنیای دُور و بَرش ناکس بود
        برآسمان یتیمی اش هزار کرکس بود
        بچه خرگوشی را دید
        اوهم انگار یتیم بود چون او
        انسی یافتند باهم
        پسر درسیرکِ دنیا یه ساحر شد
        هروقت او خواست ،
        خرگوش ز اعماق آن کلاه ، ظاهرشد
        مردم آن سه بانمک را بسیار دوست داشتند
        دنیا دنیای خواستن بود
        اوهم یه فرد ساعی
         
        ذره ذره او رفت بسوی ،
        عکس روی جلد و، تیتر اول مجلات فکاهی
        مردم بودند و طنزهایش و یکریز قاه قاهی
        روح مردم از او شاد بود و،
        حتی عکسش رفت ، روی قوطیِ چایی
         
        یک دخترک زیبا ،
        به او رسید وگفت پسر تو چقدر ماهی !
        به دستش یک تُنگ بلورین بود
        وول میخورد به درون تُنگِ کوچکش ماهی
        اما پسرک نرفت ، به جاده های واهی
        او لبریز ز تقوا بود
        اسم دخترک : معصوم
        ازماجرای کلاه تا عشق ،
        یک جوانی طول کشید با آن رخساره ی مظلوم
        اما ،
        همان شد یک مسیرخوب ،
        ز بهرِ خلیفه شدن و،
        اوج و موجِ شهنشاهی
         
        بهمن بیدقی 1403/3/16
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
        پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳ ۰۸:۵۲
        درود بر شما جناب بیدقی بزرگوار 🌺💐🌺
        بسیار عالی سرودید واقعا لذت بردم آفرین ها
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳ ۰۹:۰۸
        با سلام و عرض ارادت آقای حاجی پور بزرگوار
        سپاسگزارم از لطف و مهرتان
        شاد باشید
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳ ۰۸:۵۶
        درود استاد بیدقی زیبا بود
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳ ۰۹:۰۹
        با سلام و عرض ارادت آقای آزادبخت بزرگوار
        سپاسگزارم از لطف و مهرتان
        شاد باشید
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳ ۰۹:۳۵
        باسلام فراوان
        بردل نشست
        مستفیض شدم
        مانا باشید
        استادبزرگوار
        خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۱۳
        با سلام و عرض ارادت استاد بزرگوار
        سپاسگزارم از لطف و مهرتان
        شاد باشید


        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۲۲
        درود استاد بیدقی سپاس از شعر زیبا وقلم نابتان
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳ ۲۲:۲۰
        با سلام و عرض احترام هنرمند بزرگوار
        سپاسگزارم از لطف و مهرتان
        شاد باشید
        ارسال پاسخ
        مریم کاسیانی
        جمعه ۱۸ خرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۱۲
        درود و عرض ادب و احترام
        سلامت و نویسا بمانید
        🌸🌸🌸
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        جمعه ۱۸ خرداد ۱۴۰۳ ۲۳:۴۲
        با سلام و عرض احترام هنرمند بزرگوار
        سپاسگزارم از لطف و مهرتان
        شاد باشید
        ارسال پاسخ
        مریم عادلی
        شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۳ ۱۸:۳۶
        درود برشما شاعرگرامی
        شعر زیبا وجالب بود💐💐
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۱۳
        با سلام و عرض احترام هنرمند بزرگوار
        سپاسگزارم از لطف و مهرتان
        شاد باشید
        ارسال پاسخ
        ساناز قورخانه
        يکشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۳ ۰۰:۲۶
        درود جناب
        بسیار زیبا و با احساس سرودید🌺
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۳ ۰۵:۵۰
        با سلام و عرض احترام هنرمند بزرگوار
        سپاسگزارم از لطف و مهرتان
        شاد باشید
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2