شنبه ۱ دی
اشعار دفتر شعرِ شمس شاعر سانیا علی نژاد
|
|
بودنت مانند گل در خانه و کاشانه است
با تو بودن جان من حال دلم شاهانه است
|
|
|
|
|
بودن تو ترادف رنج است
رفتنت مرگ میشود اما...
باز هم با خیال آغوشت
|
|
|
|
|
مجالی بر احوال اسرارم بده
من که جاماندم تو انصارم بده
|
|
|
|
|
خسته از مهر مادری از لطف پدری
خسته از همه گشته ایم حتی یارمان
|
|
|
|
|
شمعدانیها کنار حوض، عطشان و نزار
در کنار آب اما...خسته و پژمردهاند
شهر شاعرکُش، پر و بال غزل ر
|
|
|
|
|
تو لبخند مرا دیدی
ندیدی من چه آشوبم
سکوت آدمی دیدی
|
|
|
|
|
یک شب و اندی است که جایش خالیست
برای عشق واهی و بازی، نامش جاریست
در تاروپود عدم، قطعیت رد به سی
|
|
|
|
|
عاقبت چشمهی غزل خشکید، من پر از حس غربتم بیتو...
کو به کو در پی تو میگردم، پی قدری عدالتم بی تو..
|
|
|
|
|
اشکها شد واژه و بر دفتر و کاغذ چکید ...
|
|
|
|
|
شمس کنید ماه را کین که بهار میرسد
چشم زنید شاه را وین که نگار میرسد
ساز کنید راه را بر می و آف
|
|
|