يکشنبه ۲۷ خرداد
|
|
هـر كه نمايـد بَـرِ حقـش سـجود
حق به رويـش يك در رحمت گشـود
سجـده بر حق
|
|
|
|
|
ز پا افتاده ام کرده دویدن های بی حاصل
|
|
|
|
|
او گریه کرد...
باران گرفت!
|
|
|
|
|
شد کبود از سیلی چرخ فلک رخسار من
زخم سیلی ها رسد بر پیکر اشعار من
هر چه می بینم ز دور چرخ می بینم
|
|
|
|
|
7الآن ساعت 02:24بامداد دوشنبه مورخ 1401/08/30،خونه ام و مامان و آقاجان خوابیدن. 10 دقیقه پیش.
پی
|
|
|
|
|
زِ هر آرتینِ ایرانی، عمل آید سلیمانی
زِ تُرکَش کُرد و لَک باشد بلوچی یا که کرمانی
|
|
|
|
|
سنگها هم دل دارند!
این را
از اشکهای پدرم فهمیدم،،،
|
|
|
|
|
ای یادگارِ مادر، خواهرِ نازنینم - نیمه ی جان وتنم، غمِ تو را نبینم
|
|
|
|
|
فاصله بین من وتو یه تفاوت نگاهه
تو روی نقطه آغاز جایی که هنوز پناهه
|
|
|
|
|
به هنگام نبرد چون شیر غران
|
|
|
|
|
شب نه
ماه و ستاره نه
حور و قلندر و بتخانه نه
صفای آدم و غمزِ شبانه نه
|
|
|
|
|
سه رباعی+ یک غزل+
پانزده سپیدواژه+ سه دوبیتی.
|
|
|
|
|
نیمه عصر هم حرف زد هم نوشت
ز ند گی ساعت زمان ندارد
آسمان با خبر شد ماتم گرفت
|
|
|
|
|
مجری از برنامه میگفت
ز شوری که قراربود تا ببارد ،
درشبِ شعر
|
|
|
|
|
تا بر قرار صبر و تحمّل نمي رسي
بر پايگاه حق تو نداري ، دست رسي
صبر و قرا
|
|
|
|
|
غمخوار اگر بود
یکی بود
ماتم زده در راه اگر بود
دلی بود
چشم بیخواب در مشغله شب
اگر بود
رسوای
|
|
|
|
|
راه خانه ات را پیدا کرده ام
اما هنوز، حجم دلتنگی ام
سنگینی می کند بر قدم هایم...!!
|
|
|
|
|
دسیسه ی باد و باران بود
بردنت...
|
|
|
|
|
گشت بیمار سرزمین بالا و پست
خیمه زد در آن یکی دیو پلشت
کل حکمت در بماند اندر خمش
نیست درمان
|
|
|
|
|
تو همان آبی
پشت نوک الف
تا آگاه شیرین زار سکوت
|
|
|
|
|
اولین عهد ، اولین بوسه، پای درختیکه می خواهد تبر شود
|
|
|
|
|
اندیشه کن زمانی نوزاد بودی ولی اکنون تنومند و بزرگ شدی پس بر خود نناز.
شاید دوچرخه ای جرقه مرگ را
|
|
|
|
|
بغض آهنگ
هوای دل مه آلود است، از اشک
سکوتی بغضِ آهنگو شکسته
|
|
|
|
|
شبی با عطر اندامت خزان را جور دیگر کن
|
|
|
|
|
چشم خونبار مرابین ومرا هیچ مگو
|
|
|
|
|
به مهر دل شدم هجران در آن وادی چو بنشسته
تو را میدیدم و گاهی به لب می
|
|
|
|
|
من و تو تا نشویم ما دل و دین جدا می شیم
می وحدت که زدیم پیمونه ی خدا میشیم
برا ما شدن بیا بُت خود
|
|
|
|
|
بوگون اوره کلر یاسدی
گویلردن ایلدریم شاخیر
|
|
|
|
|
شاید برایت سخت باشد باورش ،امّا
|
|
|
|
|
بارها می شنیدم
عمر سخت وآسان می گذرد
اما زمان بر نمی گردد عقب
حال فاضل
حالاچرا؟
|
|
|
|
|
یکی بود قفسی داشت
به درونش یه قناری
|
|
|
|
|
هـر كه بَـرِ حق نـكند بندگـي
تنـگ كنـد بهـر خودش زندگـي
عاقبت
|
|
|
|
|
ای گل ساقه طلا
پایت به زمین
برگهات به هوا
ریشهات به آب
سرت به هوا
درونت آدم
بیرونت حوا
|
|
|
|
|
نیمه شب بود آسمان ابری
هوا سرد و زمین برفی
زمستان شش روزه بود آنشب
به دنیا آمدم وقتی
که ای کاش
|
|
|
|
|
نمیدانم
حیا، بی حیا شده
یا مادربزرگ از یاد رفته
|
|
|
|
|
به اشتیاق ِ عشق ِ تو به هر دری که سر زدم
|
|
|
|
|
گفتم یک شعر از خیام بزارم ؛ خیام که جز حقیقت نگفت
|
|
|
|
|
باز آمدهای جانا در محفل شیدایی
نه گلشن و دشت و کوه، در عرش اهورایی!
با بادهی چشمانت مدهو
|
|
|
|
|
به جز از غصه ندیدیم من وتنهایی
|
|
|
|
|
داری غریب میکنی از کوچه ها عبور
|
|
|
|
|
بدان قدر کسی را هست امروز
که شاید او نباشد دیگری روز
|
|
|
|
|
فانوس،،،
کنج انبارِ تنهایی فرسود..
(در تبعیدی ناخواسته)
***
با آغاز حاک
|
|
|
|
|
زیر آفتاب تابان
سوار بر تاب
بی تاب هستی
|
|
|
|
|
ننگ است که سر دارم و سردار ندارم
عار است که مجنونم و دلدار ندارم
ای وای ز من دیده به رخسار ندارم
|
|
|
|
|
منظومه ی جاری نوراست
درآسمانِ رجعت تان
|
|
|
|
|
كِلـك تو آموخت به من بندگـي
از ره دانايـي و سـر زندگـي
قهـر
|
|
|
|
|
من هنوزهم نمیدانم ،
که چرا اراده ات ، مرا خواست
|
|
|
|
|
رفت یک دم شتری را به زمین زد برگشت
که جمل زاده بداند ژنرالست حسن
|
|
|
|
|
شعر غمگين
برگ گل پژمرده ، بلبل شعر غمگینی سرود
پیک ماتم، گوی سبقت را هم از شادی ربود
مام میهن
|
|
|
|
|
پناه که می رود
به پناه گاه خوبی ها
..
|
|
|
|
|
مناظره ی میان یک شاعر و یک تخته سنگ
|
|
|
|
|
هر چه گشتم شیطانی نیافتم...
|
|
|
|
|
داغ خواهر پشت برادر راشکست
خاطراتش تاقیامت هست هست
آخر آن یک دانه خواهر رفت رفت
در میان آسمان ه
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۸۷ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |