پیر شدم

10 دقیقه پیش. پیر شدم و به دلم مانده هنوز داغ جوانی بغض دارم در گلو، گریه کردنم شده نهانی حرف فقط حرف خودم، ته آن بن بست بود به چی دل بندم چون، یه چی دنیامو ربود دل شکستم، پریشانم و این دل بیقرارم کرده حالا، درد و دل کنم باشعر عاشق و معشوق، خندان، پر از عشق هی بهم ابراز و آغوش گرم، پرمهر مثل گل نشستن قایق تنها میخواهم وحتما شوم سرور سرها دور نیست و حقیقت می شود شرطش را دوست داشتی خودت، دوست داری همه و همه کس را بغض هر لحظه فقط منتظر مهمانیست که خودش آمد و گوید، دردش فقط تنهائیست به ترحم نخواهم نانی، فقط باور شم نیست فرقی میان من و آنکه جلوش هی خم شم سرنوشت، تغییرش، همه ش همت ماست شعر نیست، حقیقت اینست، نه یک قصه و راز