نقطه ی آغاز
من هنوزهم نمیدانم ،
که چرا اراده ات ، مرا خواست ،
ولی این را میدانم ،
همین اراده ی عظیم و زیبات ،
برایم شده است نقطه ی آغاز
اما راهِ سختی ست ازنقطه ی آغاز، تا هنگامِ پرواز
شاید که شروعی ست ،
برای بندگی هایی که ،
گر به نقطه ی عزیزی آنرا برسانم ثمرش ،
بیشمار گُل درونِ باغهاست
تو به من لطف نمودی ،
که بارانی ز رحمت ،
باراندی به من وقتی که ،
نعمتی را ، دلم خواست
به زیرِسایه ی مِهرِ تو، اینجا ،
ای سرورِ عالَم ،
پُر از نورست و صفا و بازهم نور
دراین آینه کاری ها و، قلمکارِ وجود که ،
به میانش مالامال ، ز چلچراغهاست
پایانِ خودم را نمیدانم
حرفم ، بر سرِ کنون است
یک روز که سنجش اش ،
برای تو بقدرِ هزارسال است ،
نتیجه میشود فقط ، چند قدم گذشته ، ازنقطه ی آغاز
از فکرِ ابد ، سرم سرگیجه گرفته
خارج ازتصورست برایم اینهمه نور
برای منی که اسوه ی خاکهاست
سجده میکنم برتو
ای خدای خوبِ بینهایت
ای خدایی که فقط تویی ، معنیِ سرآغاز
بهمن بیدقی 1401/8/22
مناجاتی بسیار زیبا و عارفانه بود
دستمریزاد
موفق باشید