چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت
|
|
همچون شیری که
به وقت قدرت نمایی با آهویی
بازی ها دارد
|
|
|
|
|
شهر من شهر زیبایی هاست... :)
|
|
|
|
|
تو سالهاست که با ستاره ها رفته ای ...
|
|
|
|
|
دوست دارم این غزل با بیتی از اساتید این سایت تمام بشود
|
|
|
|
|
آیا در مورد ِ منزلت شاعر
با من موافقید ؟ لطفا بگویید
|
|
|
|
|
دوستت دارم ولیکن ناز بیشتر میکنی
مهر خودرا بردلم افزون زگوهر میکنی
|
|
|
|
|
به نام خدا
(ناخدای مست!)
با شمایم ساکنان کشتی خامش ، بهوش!،
ناخدا مست است ، مست!!!
|
|
|
|
|
عشق و هوس یکی میشن وقتی دیگه دل نداری...
|
|
|
|
|
بامدادان خیابانهای شهر مملوازعابراست
|
|
|
|
|
بی تفاوت از کنار من گذشت و رفت...
|
|
|
|
|
حقیقت همه فصل هایم تو بودی...
|
|
|
|
|
نه چون کعبه مقدس تا به گردم حاجیان دائم/
طواف آرند با شور و شعف از بهر دیدارم
|
|
|
|
|
رد میشی مثل سایه هرشب از خیالم
|
|
|
|
|
به پاییز بی تو فقط خیره میشم
|
|
|
|
|
خسته از خویشم و از دوری راه
پایم افتاده در این راه به صد چاله و چاه
خسته ام ، خسته از این حس گناه
|
|
|
|
|
الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا...
|
|
|
|
|
بنای وجودم
بعد از دیدن چشمهایت فرو ریخت
اما ....
|
|
|
|
|
نسیمی می وزد دلگیر و خسته
غزل می سازد از هجران رویت
|
|
|
|
|
شصت منزل شدم بیابان گرد
آمدم تا دو راهی آدم
|
|
|
|
|
آرام تر نفس بکش ، آرام جانم
|
|
|
|
|
وقتیکه بوسه ات
همچون سراب
|
|
|
|
|
پنجره هایمان پر از نم شده اند
چشمهایم را بی خیال!
شیشه ها را دستی بکش
به دستهایت عادت دارند!!
|
|
|
|
|
آمدن ها هميشه بوي تنهايي مي دهد... و رفتن ها بوي عشق...
|
|
|
|
|
من ندانم که چرا عهد تو باور کردم
زانتظارت همه گوش به در کردم
|
|
|
|
|
بازار عاشقی این روزها،داغ داغ
می فروشند ،قلب را
میخرند، اندیشه را
جای عشق ورزیدن، میکنند ،دل را
|
|
|
|
|
قرن ها سوخته ایم...
بی تماشایِ رُخِ خورشیدت...
|
|
|
|
|
آخ که چقد توو این روزا دلم بهونه می گیره
|
|
|
|
|
واسه من که هر سقوط نشونه ی شکستنه
|
|
|
|
|
اولین دیدارمن وتو آخرین دیدارمان بود
|
|
|
|
|
پشت دیوار سکوت
دست نارنجی احساس در این تاریکی
اشتها از دل هر قاصدکی می گیرد
|
|
|
|
|
شب راباآغوش توبه تصویرمی کشم
|
|
|
|
|
سکوت میکنم از دست بغض لعنتی ام
|
|
|
|
|
گوشه های اتاق
رفیق های من اند
برای لکه های روی دیوار اسم گذاشته ام
و انها را با نام های کوچکشان
|
|
|
|
|
بیا آیینه ات را با صفا کن
دلت را وقف درگاه خدا کن
|
|
|
|
|
...وسالهاست که گم گشته ام درون خودم
سفر نموده ام از شهر
|
|
|
|
|
بر فرجام ِ عصر ِ خویش
ناز ِ ابلیس می کشیم
|
|
|
|
|
گر درختي شد نمو در خاك نرم //
نور خورشيدش نموده گرمِ گرم
|
|
|
|
|
تو مثل يك گل سرخي توي دستاي يه عاشق
مثل اضطراب قلبم واسه ي حس حقايق
تو مثل اون لحظه هستي كه دل
|
|
|
|
|
دیگر سقاخانه ها ، گریه ی
شمعهای نذری را ، شاهد نیست
|
|
|
|
|
امروز خواهد آمد ، ساعت نمی شود چار
هرثانیه به صد بار انگار گشته تکرار
|
|
|
|
|
عشق همسایه ی دیوار به دیوار دل است /
مشکلی نیست گهی سرزده مهمان گردد /
..........................
|
|
|
|
|
فغان و آه از اين نفس و قلبِ پرزِ گناهم
كه نيست حاصلِ عمرم به غيرِ غصه و آهم
هزار توبه شكستم ، نشد
|
|
|
|
|
/ سیل آمد
نوح رفته بود
و
من سالهاست غرق دنیای مجازی شده ام/
پیانو
مارش
کمی هم بارش باران
شبان
|
|
|
|
|
این راه واسه تو نقطه ی پایانی نداره
|
|
|
|
|
ازاولین واجهای نِگاهت،
جذب شدم ،کهربایِ پاییزی...
|
|
|
|
|
داری میری نگاهم کن
ببین بی تو چه غمگینم
بدون تو میمیرم من
چشمام چیزی نمیبینن
|
|
|
|
|
پاییز شد و برگ درخت است طلایی / ای بلبل گلزار در این فصل
|
|
|
|
|
یه دردی توی قلبم هست......
|
|
|
|
|
نگاهت هست آبادان،
کزو ره میشود آسان
|
|
|
|
|
درد سر های ازدواج طنزی از علی دولتیان حکایت از نسلی مفلوک دارد در واقع نوعی ناتورالیسم اجتماعی ست که
|
|
|
|
|
اصلن به سرو چشم ودلم هوش نباشد
گر کتری واین* ظرف گداجوش* نباشد
چایی خوش کلکته هم باب دلم نیست
تا
|
|
|
|
|
عادت کرده ام به تو
شبیه مادری داغدار
که بچه مرده اش را
روی پایش میخواباند
و به او شیر میده
|
|
|
|
|
وگاهی لبخند
گم می شود
تا مرز باران
دلم
در سیطره ی غم
خیال شادمانی دارد
جنون آمیز...
|
|
|
|
|
جدایی از مرا چگونه معنا میکنی؟ ...
|
|
|
|
|
کاش میشد
عاشقانه هایم را
در ترمه ای بنفشابی
بپیچم ....
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۸۱ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |