دلتنگی
پشت دیوار سکوت
دست نارنجی احساس در این تاریکی
اشتها از دل هر قاصدکی می گیرد
کوچه ها پر شده از تنهایی
هیچکس جاری نیست
غم و اندوه در اعضای چروکیده ی این لحظه ی بیمارنمایان شده است
نقش هر رابطه را
می شود در دل هر رودی جست
رودی از جنس حیات
وچه خالیست حیات از دل این رود در این آبادی
شیونِ ساده ی گل بر سر باد
چینشِ آب در اندام علف
لمس پنهانیِ اجزای گریزان هوا
سنجشِ سرفه ی برگ
گام سنگین نسیم، روی هر عضوی از احساس درخت
همه پژمرده و نالان شده اند
سردی بغض طبیعت این بار
شوکت جاذبه ی باغچه را می بلعد...
امشب آهسته دلم می گیرد
چون که انگاره ی افکار دلم سست از ادراک خداست
فهم ساکت شدن عمدی و بینای خدا سنگین است
ادعا سرگردان
حمله ی شک به دل نرم یقین
و تو آسوده ترین قسمت هر ایمانی...
و در این لحظه ی بیداری پنهانی شب
بار دیگر قلم از دور مرا می خواند
تا که از ترس شب آهسته قدم بردارد
روی هر گوشه از این دفتر ناآرامی
باز این خاطره ها یک به یک از پیچ و خم گنگ دلم می گذرد
و فقط خاطره ای می ترکد در ذهنم
و مرا در دل پیچیده ترین تنهایی می شکند
و مرا بر چه فضایی خواهد برد زمان
زادگاه چه طلوعی باید خواب مرا یک شبه درهم شکند
یاد احوال تو مدهوش فضا کرده مرا
یاد لبخند تو در کلبه ی عرفانی عشق
طعم روحانی آرامش دستان قسم خورده ی ما
و تکان خوردن تکراری آوای چرا بر سر اندیشه ی ما
بارها می شکنم
آن زمانی که به هر خواهشِ لابد، سرِ توجیهِ قضا و قدر فاصله می اندیشم
و به ابعاد تب ناچاری
گریه ی نیمه شبِ حسرتِ خاموش سر کوچه ی غم
و تماشای خدا از لب باریکه ی درد
و چه آهسته غم انگیزترین قطره ی شب می لغزد
روی هر حاشیه از فلسفه ی نازک بی خوابی من...
لای هر درز از این خاطره دیروز به فردای غمی می نگرد
مهربانی به زبانی مبهم باز به دلشوره ی شایدهایم می گوید
امتداد غم هر فاصله ای سمت خداست
و در آغوش نجابت اکنون
دو وجب مانده فقط تا برسی
او به من می گوید
دوستی رد شدن کلمه ی بی حاصل عشق است میان ضربان بم دلتنگی ما
مگذار این همه ارقام هراسان برود در پی بیهوده ترین رابطه ها
زندگی خالی نیست
زندگی پر شده از ریزش انابی وابستگی عشق به تقدیر زمان
خنده هر لحظه تو را می خواند
از نشستن لب آرام ترین لحظه ی صبر
تا پریدن به بلندای ظهور
انتها را چه کسی می داند
چه کسی می داند، که رفاقت چه زمانی تنهاست
چه کسی ظرفیت شادی یک کودک را می داند
چه کسی وسعت آوارگی ثانیه را می فهمد
غصه ها پشت سر جنبش هر خواسته ای می آید
زندگی را به نگاهی بسپار...