حلقه دو سفر ( دوم)
گر درختي شد نمو در خاك نرم
نور خورشيدش نموده گرمِ گرم
هيچ سودي از درخت او را مباد
جز به شادي از درخت، کي گشته شاد
پس هدف از پيچ و خمهاي جهان
در كمال تو شود، پيدا نهان
راه ورسم این كمالت راست نيست
حلقه هاي پيچ در پيچ و كجيست
چون به اتمام آمدي يك حلقه را
پس درون حلقه ی دیگر درا
ديگران هم بايد اندر حلقه شد
تا به جمعي كار ها در حلقه شد
كي توان در صورتي چشمي جدا
يا دهاني بي نياز از آن نگاه
جمله گوش و چشم و بيني و لبان
صورتش نامند و اين است نامشان
كي توان خنديد وغم در چشم داشت
کی لب خندان توان از خشم داشت
اين چنين آمد سراغ آن عقاب
آنهمه انديشه هاي خوش نقاب
گفت پس راهم درست آمد به كار
بعد از اين هم بايد اندر كار زار
چون شروع گردید او را نو سفر
سوي مردم شد بهحق در اين سفر
اين سفر از ديگري پر پيچ و خم
گر فروبستی دو چشم گردي تو كم
اسب تيز صبر مي بايد به كار
بر توكل پيچ و خم ها واگذار
پس عقاب ما به جنگل رفت راست
در مسير حق قدم بگذاشت راست
در ره حق چون قدم برداشتي
چشم جانت را به سر بر داشتي
پس نگاهت آن نگاه ساده نيست
عمق آن بيش از نگاه ظاهريست