به نام خدا
(ناخدای مست!)
با شمایم ساکنان کشتی خامش ، بهوش!،
ناخدا مست است ، مست!!!
لحظه ای از همهمه بیرون شوید،
یک کمک دارید گوش،
زوزه های کشته جوی باد را!
خفتگان و چرتیان باید به بیداری رسند!،
یک نفر باید جلوداری کند،
یک نفر باید که فریادی کشد!،
سخت و از ژرفای دل!!!
زود باشد تا که می آید ز راه،
گرگ توفان ، تشنه خون های ما!
تا که در راه است باید چاره جست،
هجمه بر خواب همه ، هجمه ای بر ناخدا!!!
باید از این ناخدای بی خدا سکان گرفت!،
دیگری باید که کشتیبان شود!!!
با شمایم ، با شمایم ، با شما!،
خواب و خاموشی بس است!
زود باشد تا که می آید ز راه،
گرگ توفان از برای غرق ما!،
زود باشد تا که توفان کشتی ما بشکند!،
جمله ی ما غرق در دریا شویم!!!
یک نفر خواهم که هم فریاد گردد با منش،
تا که شاید بشکند مهر سکوت!
یک نفر جویم که هم بازوی بازویم شود،
تا که شاید ناخدا را پس زند!!!
باز از ژرف درون می گویمی:
ساکنان خامش کشتی ، بهوش!،
ناخدا مست است و توفان نیز مست،
نکند مانید خواب، غرقه گردد کشتی ما، نیز ما!!!
غلامحسین خورشیدی
(عارف)
3/6/1394