پنجشنبه ۲۰ ارديبهشت
|
|
و آنگاه تو آمدی
پُر صدا و هیاهو
با نگاهی که
میکاوید
|
|
|
|
|
باز هم بوی گل ونسترن آید
عطر چمن و یاسمن آید
چون روزشود دامن صحرا
پر نقش و نگار و
|
|
|
|
|
خانه تکانی کردم
بهار را
پیچاندمش
در بقچه ای سفت
برای سال بعد...
|
|
|
|
|
هنوز پنجره بانور بیعت دارد🍁
|
|
|
|
|
من کیستم
کیست که مرا بشناسد
|
|
|
|
|
یک دریچه رو به خاکستان...
|
|
|
|
|
بیا تو ای عزیز من می از لبت لبم بريز
از آسمان عشق خود ستاره در شبم بريز
|
|
|
|
|
روزی به خیالم دنیا وداع کردم
|
|
|
|
|
رسم خوشایندیست با لبخند دل بردن
هر روز را بر عاشقانت عید قربان کن
|
|
|
|
|
همچون بهشتی دیلمان.شهری تو زیبا بی گمان.با چشمه های خوش گوار.مملو شدی از سبزه زار.
|
|
|
|
|
می خندم اما سینه ای پر درد دارم
|
|
|
|
|
بگو باز هم صدایِ تو آیا
صدایِ تو آیا
بر زخمهایِ تن
التیام خواهد شد؟
|
|
|
|
|
دلانگیزترین آهنگ دنیا را
بساز و بنواز
ای خاطرهساز!
|
|
|
|
|
کدامین لحظه را از ذهن خود بیرون کنم، وقتی...
|
|
|
|
|
****هایی که مرد نامیدم
جای انسان شغال پاشیدند
این زنانی که شعر بلعیدند
روی هر قبر، مرده زاییدند
|
|
|
|
|
درد دلی از گذشته های دور و باور های غلط مرسوم آن زمان ...........
|
|
|
|
|
ای عاشقان ای عاشقان گشتم عجب رسوای دل
|
|
|
|
|
رژ لب لاک و ریمل و شانه...
|
|
|
|
|
شب چنان خیمه زده بر دل رسوای خزان
نیست امید به روز خوش فردا بکشیم
بی دل و بی سر و پا همره یک ب
|
|
|
|
|
یک نکته بگویند زِ اَسرارِ حکایات
برقومِ عجم گشته ز اغیار جنایات
|
|
|
|
|
گوسفندان به آغل ها میروند
در انتظار گاوها که بیایند
چوپان ناراضی دوان دوان
|
|
|
|
|
این روزها
به دنبال نشانی از خود می گردم
گویی گمشده ایی بی هوشم
هر چه در من بوده گم شده است!
به گ
|
|
|
|
|
بيدار دلان را غـم بر عيش و طرب نيست
غم خوردن آنها به قيامت كه عجب نيست
پوينــد
|
|
|
|
|
به همه میگم که من منتظرترین ام
ولی تو منتظرترینی
|
|
|
|
|
هر بدی بینم ز تو میلم فزون تر می شود
آنقدر بد میکنی میلم تو بی حد میکنی
|
|
|
|
|
ای مصیبت زده،
بر آتشِ غم ،باد مزن
دامن از آه
بر این دلِ برباد مزن
بهر این یار
گریبانِ عدم چ
|
|
|
|
|
گفتم که بدانی نه من آنم که تو دیدی
نه تو آنی که ز من اینگونه رمیدی
|
|
|
|
|
لاف عشق زدی
ولیک جا ماندی..
|
|
|
|
|
یاد آن یار سفر کرده به یادم آمد
اشکها ریختم و آه کشیدم شاید ، بتواند برگرد
|
|
|
|
|
حسن كار خدا گفتي و ابر و باد و بارانــش
كز اول تا الي آخر همه باشند به فرمانــش
به
|
|
|
|
|
اگه باز دوباره روزی برمیگشتم به جوونی
بازم آرزوم همین بود تو کنار من بمونی
|
|
|
|
|
لبی به نغمه گشودن چه لذّتی دارد
ترانه ی تو سرودن چه لذّتی دارد
|
|
|
|
|
به درک نیمه ی من رفته و جایش خالیست
|
|
|
|
|
یک رنگ وبویی از دیار گریه دارم
صبحانه و شام و نهار گریه دارم
از رنگ و روی خویشتن بگذشته ام من
خود
|
|
|
|
|
من تمامِ عمرِ خود بودم در احساسِ گناه
بی پناه و دربه در ، وامانده در غوغای راه
|
|
|
|
|
و کاش عطر تو بودم کنار نبض و نگاهت
|
|
|
|
|
کاش باران بزند ، تند و فروان بزند
|
|
|
|
|
خیلی خیلی سرد است،
اما در کنار تو،
خورشیدی در پیراهنم دارم!.
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
به جدال با قلب من شتافتی
پیش از آنکه بدانی این قلب زخمی برای تو به
مصاف جنگی ناعادلانه رفته
طو
|
|
|
|
|
من نرنجم ز تو ای رفته ز دستم به جفا
چون که کردی ز وفا آنچه در امکان تو بود
|
|
|
|
|
غم ات رابا من
در میان بگذار
و شادی ومهربانیت را
با کودکان کار
|
|
|
|
|
میگذشت او به گذاری و بدان قد چو سرو
ماه رخسار پدیدار شد افسوس افسوس
|
|
|
|
|
خالی است -دستانم-
در تهیدستی،
پُر است،
از "نبودنت"،،،
تنهاییام!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
عمق شرم و ته ننگ و بُـن خواریست بسـی :
پـادو گـردیـدن و بـرده شـدن ظلـم ؛ کـسی !
نسل ما سوخت و شـد
|
|
|
|
|
به فاصله ها
فیصله دادند
نبودن های فصلی
|
|
|
|
|
پێکەنینەکانت لە نێو ئەو غوربەتە
لە دەستم دەرچون،
چەپەر هەموو ڕووژێک لێرەوا دەڕوا
خۆزگا کۆرتە نام
|
|
|
|
|
دیگر نه راه مانده نه چاهی برای من
|
|
|
|
|
در انتظار ظهوری ز نور همی نشستم
به کنج خلوتی عهدی با خوبان ببستم
|
|
|
|
|
شیخ صنعان دلم: عارفانه.عاشقانه
شیخ صنعان دلم گر چه پشیمان شده است
آیت دین و دلم لیلیِ دوران ش
|
|
|
|
|
یارب این کشتی طوفان زده از بحر نجات آر و به ساحل برسان
|
|
|
|
|
مردمان خواب و دریغ از نفسی هوشیاری
که بگوییم کمی از ستم و دشواری
مرگ چادر زده بر کوچه و پس کوچه
|
|
|
|
|
یک زن روسپی دیدم
که زیر بارش باران خود را می خرید
گوسفندی دیدم که عصیان میچرید
|
|
|
|
|
تنها مانده ام با یه دلِ دیوونه
|
|
|
|
|
بيدار دلان را اثـر از لهـو و لعـب نيسـت
آن بـي اثـر از عالـم اسرار و ادب نيست
|
|
|
|
|
دلم می سوزد
از فراموش شدنم
چون قبری
که مرده ای در آن
دل ندارد
|
|
|
|
|
تو از دیار خوبی
من از غروب پاییز
تو از خروش دریا
من از سراب صحرا
|
|
|
|
|
من از این صورت چه بگویم م
|
|
|
|
|
هر نگاه تو سرآغازکناه دیگریست
|
|
|
|
|
اومرد میدان بودو در میدان خطر کرد
همچون خلیل بت شکن میل تبر کرد
او آسمانی بود و از دنیا گذر
|
|
|
مجموع ۱۲۳۹۸۰ پست فعال در ۱۵۵۰ صفحه |