يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ به یاد سردار دلها شاعر فرهاد احمدیان
|
|
ای اشک پنهان میکنی غم دل را میدانم
خونابه دل گر شد عیان آن دم چه سازم
|
|
|
|
|
به رهی شدم رهسپار در عالم خیال
در اشتیاق آن ایامی آسوده از ملال
|
|
|
|
|
در انتظار ظهوری ز نور همی نشستم
به کنج خلوتی عهدی با خوبان ببستم
|
|
|
|
|
شعری بگو بخوانم نوشته ای به ترتیب
کلامها ز مهرت شاعر به من کن نصیب
|
|
|
|
|
عمر گران چون میگذرد در آن شوق وصالم
ره خوبان گزینم خوشا دمی که بدین احوالم
|
|
|
|
|
آمده فصل بهاران ای عزیز دل و جان
زمحبت خوش گوی نغمه شادی خوان
|
|
|
|
|
روزها چون میرود فصلها پیوسته پدیدار شد ** ای پرنده مهاجر وقت ترک آشیانه و لاله زار شد
|
|
|
|
|
آمد خبری بر مادری از پاک دامانها ** صاحب فرزندی شوی به لطف خدا
|
|
|
|
|
آنکه از دیده برفت هم از برود روزی ** هر چه جهد کردم باز هم آید ز دل سوزی
|
|
|
|
|
با لبی خندان آمدم درد دلم بسیار بود **سوخته این قلب من اندر جفایی بیمار بود
|
|
|
|
|
یا علی در این عالم محبان بسیار داری ** ای قافله عمر ز عشق خوبان جا نمانی
|
|
|
|
|
آمد نوای جانها بوی عطر گلها رسیده ** صبح و سپیده دم باز در این دنیا دمیده
|
|
|
|
|
جان و دل غرق نور و عشق خوبان آمد میان * پرچم های زیبا را ببین دهه فجر مبارک بر عاشقان
|
|
|
|
|
در نسیم صبحگاهان به ره رفتم تا دشتی بجویم ** بوی خوش از درختان سبز جنگل می آمد بسویم
|
|
|
|
|
ماه بهمن بانگ و بوی پیروزی رسید ** نغمه های خوش ز شور آزادی رسید
|
|
|
|
|
وقت سفر آمد میان یاد جنگل های کهنه جان ** این غبار دل خسته را گر بشوید رود روان
|
|
|
|
|
در رهگذار عمر بدیدم مردمانی که می گذرند * در طلب شوکت این دنیا سخنان ز هم می شنوند
|
|
|
|
|
بسم رب شهدا و صدیقین مردی دیدم که دلشکسته می آید جامانده ز یاران ** زیر لب میگفت ای قافله ع
|
|
|