دوشنبه ۳۱ ارديبهشت
|
|
باصر از تاج شهنشاه لگن میسازند
این لگن مرثیه دولت ساسانی اوست
|
|
|
|
|
سکوت را باور نکن
بی صدا
روشن است کمی از شب
|
|
|
|
|
مجنون شده ام دوباره ماه گرفته
یا نه لیلای من از جانب ام نگاه گرفته
|
|
|
|
|
ما در حق خود ظلم میکنیم..برای اینکه...
|
|
|
|
|
پیش چشمت مردم و دستت به یاری بر نخفت
|
|
|
|
|
میخوام دلِتو تشبیه کنم ،
به تمومِ دریاهای عالَم
اما نمیشه
چونکه اونا نیستن درمقابل مهربونیات ،
ح
|
|
|
|
|
آمد به بَـرم باد صـبا از بدن تو
بويي به مشامم رسد از پي
|
|
|
|
|
همه ذرات وجودم
پُر از
خواستنت
|
|
|
|
|
شرب ایزد را بنوش جان را اهورایـی بساز
بوی یوسف می رسد، دل را زلیخایـی بساز
چون ندارد دیده ای مرهم
|
|
|
|
|
"بس است..."
هی به منبر نرو ای شیخ ، ندا ممنوع است
فکر خود باش ازاین پس، که خطا ممنوع است
ر
|
|
|
|
|
و گاه رو به آسمان
نجواکنان
یادت بخیر مسافر
|
|
|
|
|
دیگر چه باکت از سحر تا شام رستن
پرواز کن در آسمان تا قبل رفتن
این قتل نفس ماست در پیله نشستن
بال
|
|
|
|
|
تو غریب الغربایی
همان شمس خدا
مظهر عشقی و جلالی
تو آن ضامن آهو
همان ساکن قلب مرتضایی
تو رض
|
|
|
|
|
باش تا یکسره دیوانهی عشقت باشم
|
|
|
|
|
این شهر دگر از آن من نیست
|
|
|
|
|
هنوز هم به یاد دارم؛
که تو هم(من را)به یاد داری...
|
|
|
|
|
در حسرت و دریغ درک صفای مادر
گردیده قلب و ذهنم پر از هوای مادر
|
|
|
|
|
کوتاه ترین فاصله بین دو نقطه یک خط است
از چه رو بهر فرار از من تورا این سرعت است؟
محسن ملکی
20/03
|
|
|
|
|
شنیدم به غم گفت شادی که هی
کنی عمر خود را تلف تا به کی
|
|
|
|
|
خەمباریەکانم هەڵواسیوە!
کاتێ تۆ هەیت
ئەم دڵ تەنگیەم کە وەکوو جلێکی
هەراو وایە دەر دێنم...
|
|
|
|
|
موهای پریشانم،
دینت را به مخاطره انداخت؟!
...
وجدان خفتهات چه؟!
تنگری نخورد چرا،
|
|
|
|
|
تو کعبه جانی و منم عاشق طرار
|
|
|
|
|
دنیای من روبه تو به شتابه
درونم در حال یه انقلابه
تب وتاب دل وببین چه تنده
میشمره ثانیه هارو بی ت
|
|
|
|
|
سایه ای لبریزم
من سکوتم برلب
سایه ام لبریز است
|
|
|
|
|
دادگستر می شود سلطانی برهان عشق
|
|
|
|
|
کبوترغمگین مباش هوایت به گنبد باشد
|
|
|
|
|
عشق با حس نمی خواهدت اما باشد
سایه ای می شود و پشت سرت می افتد
|
|
|
|
|
میل صحـرا گـر کنی مـن سینـه را صحـرا کنم
گــر دلت دریــا بخواهد دیـده را دریــا کنم
گر شبی رویت ک
|
|
|
|
|
در وصف تو چون توان سرودن
ای ماه همیشه قرص تابان
|
|
|
|
|
بر تن گرگان لباس میش دردی آشناست
آشنایی ناشناسم در هوای گرگ و میش
|
|
|
|
|
یه پَریِ فسقلیِ خاطرات ،
مثلِ پروانه ای زیبا به دُورِ شعله ی ،
سرِ سوزنده ی این شمعِ وجودم دُور زد
|
|
|
|
|
گر تجلی رخش بر گل و خاک این باشد
اینچنین روی خوش و نرگس و سیمین باشد
|
|
|
|
|
شهد لبخند تو عسل ریز است
طرح چشمان تو غزل خیز است
( شعر معرفت مآل)
|
|
|
|
|
( الهه عباسیان،نقاش معاصر ایران.)
|
|
|
|
|
اي من به فداي رُخ همچون قمر تو
قابل شَـوَم آيا به تصـدق به سر
|
|
|
|
|
درد
نبودن توست
جمعه که معلوم است
بی ساز می رقصد...!
|
|
|
|
|
تو را سوار شعرهای شاهکار می کشم
|
|
|
|
|
خیال وصل تو ام در گمان نمی گنجد
|
|
|
|
|
مکانعـاشق زمانشـیدا روانمجنونِ یک دلـبر
کهجاناز اوستدر پیکر،بیاناز اوستپر گوهر
|
|
|
|
|
"تیغ و تبری نیست ک ما را نشناسد
تنخستهترین شاخه این جنگل خشکیم "
روزی ک شکفتیم کسی راز ندانست
ب
|
|
|
|
|
یه عاشق توی دوریه
که ثابت میشه احساسش 🤍
|
|
|
|
|
نشناخته را محرم اسرار مکن
|
|
|
|
|
ای کاش کسی شبیه تو می آمد
تا عشق دوباره ناجیِ کنعان بود !
مهدی حقانی مهر
|
|
|
|
|
من این موجود زشت نو ظهورم را نمی خواهم
جنین تازه مولود درون این وجودم را نمی خواهم
|
|
|
|
|
گفتم که مَخور غَم، غَم از این خانِه رَوَد
گفتا که رَوَد، لیک، سَر اَز شانِه رَوَد
من هم دو سه پیما
|
|
|
|
|
مایی که به خورشید ارادت داریم
از جادوی شب چرا شکایت داریم
|
|
|
|
|
طوری در آغوشم بگیر
که حسرت هیچ عاشقانه ای در دلم لانه نکند
|
|
|
|
|
گفتی رفیقی؛ خنده ای آمد به لب هایم!
چون دهخدا هم دوست را "بیگانه" معنا کرد!
|
|
|
|
|
در وصف تو جانا نتوان شعر بجویم
جیران منی با تو ز اغیار چه گویم؟
چون فصل بهاران و گل باغ بهشتی
|
|
|
|
|
از تصویر چشم های خندانش،تا نقاشی های هر شب من
مادرم تمام غروب هایی را که گریستم...شمرد
|
|
|
|
|
سلام.میدونم از تمام نامه هایی که داخل بطری گذاشته شد
|
|
|
|
|
من ندارم گله از تو، که خدایی و جهانی
نگویم زِ تو....
|
|
|
|
|
خدا را میشناسم من اگرچه مسکنش بالاست
ولی در قلب انسانها چو دارد مسکنی دیگر
خدا را میشناسم من لبا
|
|
|
|
|
چشم تو پیغمبر و برق نگاهت معجزه
مؤمن اعجاز تو این شاعر دیوانه شد
|
|
|
|
|
کعبه ی زرتشتْ را من شعله ور دیدم که باز
دُورِ سالوسِ بُتان هر دَم طوافی می کند...
|
|
|
|
|
مدح و منقبت علی بن موسی الرضا علیه السلام
|
|
|
|
|
وای بر من که جوانی ام فدا شد ای پری
|
|
|
|
|
برتن بذر وفا ای همرهان آبی دهید
تا مخندد مدعی بر من که یارانت کجاست
|
|
|
|
|
ما غریبان می شناسیم آشنا را خوب خوب
زاده ی خیرالنسا یعنی رضا را خوب خوب
|
|
|
|
|
عکس تو تا میرسه
به صفحه ی گوشی ی من
|
|
|
|
|
«أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»
زمین را بندگان صالح ما به ارث میبرند. انبیا ، ۱۰۵
|
|
|
|
|
دیوانه چو مستانه بشیند به شبی....
|
|
|
|
|
شبانه رهسپار شدم سوی دیار عاشقان
که تن ز عشق پاک کنم خائن و بی وفا شوم.
صبر مرا که حد نبود عشق تو
|
|
|
مجموع ۱۲۴۲۱۵ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |