جمعه ۵ بهمن
اشعار دفتر شعرِ ابلیس شاعر فرشید افکاری
|
|
چمدانی که پر از خاطره ی صاعقه هاست
|
|
|
|
|
کعبه ی زرتشتْ را من شعله ور دیدم که باز
دُورِ سالوسِ بُتان هر دَم طوافی می کند...
|
|
|
|
|
وقتی گرفتار قفس باشد تمام ذهن
اندیشه کوچک میشود در چنگ سایه ها
|
|
|
|
|
روزهای رفته ام، اینجا همه خاکسترید
|
|
|
|
|
تا هزاران سال ، هم مانَد صلیبِ تازیان
قلب ایران می تپد در پنجه ی محبوسِ خون
|
|
|
|
|
شعر:شطرنج شیاطین
دکلمه:با صدای استاد مهدی بیات
شاعر: فرشید افکاری
|
|
|
|
|
2 غزل از زمستان 98
روشنایی
بهار یخ زده
|
|
|
|
|
چه بود؛ قصّه ی آزادیِ دروغینت ...
|
|
|
|
|
تا هست ؛جهانِ پوچ در اوهامات
خون است که ارابه ی شب را تازد
چرخیدن بیهوده ی این گوی زمین
از سیلی م
|
|
|
|
|
سر از تابوت ؛ آوردند بیرون/
و دانستند اینجا سرنوشتی ست/
که کوتاهست و سوزان و کذایی/
نه مانند جهنم
|
|
|
|
|
ترسید تمام خاطراتم...پایان و سکوت ماجرایش
|
|
|
|
|
در بوم ، دمیده روح نقاشی سرخ
|
|
|