شنبه ۳ آذر
بسوی آفتاب شعری از بهمن بیدقی
از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ ۰۶:۲۷ شماره ثبت ۱۲۹۷۴۹
بازدید : ۱۳۳ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب بهمن بیدقی
|
بسوی آفتاب
پنجه درپنجه ی باد و بیتاب ،
روم سوی آفتاب
نوری میگیرم به جان شب خویش
همچو کرم شب تاب
کمی پروازمیکنم
خود را میکنم بسوی یار پرتاب
صبری پیشه میکنم
گاهی اندک ، گاهی پُرتاب
به خود میکنم خطاب :
نکند کوتاه بیایی از نفَس !
حتی در حینی که نفْس ات ،
میزند نفَس نفَس
اما باز گاهی سکون زده به خود زل میزنم
همچو مرداب
گاهی شیطنت مرا میبَرَد تا سیاستی ،
پرت ام میکنند به سرداب
دگرآنوقت آب خنک ،
نوشیدنش ، کارِ منست
زخمهایم ،
حس میکنند خود را ،
بین خونابه و زرداب
اما بین من و باد قرابتی ست
باد خودش را میکشانَد به درون سرداب
روح من را با خودش ،
میبَرَد آنسوی میله ها
دست در دستش و بیتاب ،
نمیدانم بگویم :
با باد میروم ، یا برباد میروم !
فقط میدانم میروم
اما اینبار تا همیشه
تا مرز نزدیک به رسیدن
میروم بسوی آفتاب
بهمن بیدقی 1403/2/17
|
نقدها و نظرات
|
با سلام و عرض احترام هنرمند بزرگوار سپاسگزارم سلامت باشید | |
|
با سلام و عرض احترام استاد بزرگوار بینهایت سپاسگزارم از لطف شما گرانقدر سلامت باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.