ماشینِ زمان
به همه میگم که من منتظرترین ام
ولی تو منتظرترینی
منتظری که دوباره من برگردم
ببخشید که بازم من دیر کردم
خودت که دیدی سوارِ ماشینِ زمان بودم
میونِ راه ، دوباره خودمو زیر کردم
روحمو کشون کشون بردم به صحن و حرم
شروع به التماس و تکبیر کردم
روحمو دوباره نجات دادی
ایندفعه جسممو با استرس پیر کردم
چه جوری هنوزخسته نشدی از من ؟
اگه من بودم میدیدم که خودمو،
بازیچه ی شلیکِ یه تیر کردم
هروقت هرچی از من خواستی ،
انگار که جیرجیرک ام
شلوغ بازی دراوردم و جیرجیر کردم
هیچ وقت سرِوقت نیومدم من
همیشه تأخیر کردم
اینقدر دیرمیرسیدم ،
که برای اینکه نمازم قضا نشه ،
شروع به دویدن و کشیدنِ آژیر کردم
باید اول روحمو سیر میکردم از عبادتِ تو
ولی همیشه جسممو اول سیر کردم
اینجوری بود که خودمو،
به دستای چَسبونکیِ هشت پای نفْس ام ،
اسیر کردم
باید نور میشدم
سفید میشدم به سفیدیِ برف
ولی ز فرطِ گناه ،
خودمو به رنگِ قیر کردم
به دادم برس !
که الآن میونِ نردهها موندم
سرم چه جوری به زور گذشت ،
از میونِ نرده ها ؟
تن ام اینطرف ،
سرم اون طرف
نجاتم بده !
بینِ نرده های اضطراب گیر کردم
درسته دیوونه م
ولی میدونم
اینقدر، خوبی که می بخشی دوباره منو
منی که خودمو،
اگه تو قبول کنی ،
نذرِ تو و،
شیعه ی امیر کردم
بهمن بیدقی 1401/2/28
ترانه زیبایی است