شنبه ۱۵ ارديبهشت
|
|
زیباتر از هر گل توئی ، در نای هر بلبل توئی،
درباغ و بستان وچمن ، عطر بهار و گل توئی
|
|
|
|
|
هستیم هریک زایل وتباری
که در ما جمع شده فرهنگ وادبی
تودختری که با ادب وفرهنگش
دلش سرشت خورده با ا
|
|
|
|
|
چند روز پیش ، درخودم غرق شدم
چونکه در اطرافِ پلاژِ ما ،
حتی یک نجات غریق نیست
|
|
|
|
|
به نام خدا
قصیده ای ناتمام در ستایش وجود نازنین حضرت مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم
دولت صبح وص
|
|
|
|
|
غضب
بس که شد بازیچه ی دستت دلم
|
|
|
|
|
آینده ی زیبایی در طالع نمی بینم
|
|
|
|
|
مژه بر هم زده ای
****
مژه بر هم زده ای واله و شیدا کردی
چه بگویم، به که گویم که چه غوغا کردی
چشم
|
|
|
|
|
در سینه مُهرِ مِهر تو حک شد. هنگامِ رستاخیزِدل از گل.بر گوشِ دل کن جانِ من آخر.آن حلقههای درّ خاتم
|
|
|
|
|
آلبالو گیلاس های سیاه و سفید
|
|
|
|
|
زخــم لبــهای مــرا ؛ سیـگار میـفهمـد فقط
پــارگـیهـای مــرا ؛ شلــوار میـفهمـد فقط
|
|
|
|
|
"خریّت نه تنها علف خوردن است"
که نشخوارگی، بارها بردن است
یکی مِی خورد، آن یکی مُفت مُفت
بهایش نخ
|
|
|
|
|
بی قراری ها کِشد آخر دلم را بر جنون
|
|
|
|
|
با ناز چشمت روز و شب دیوانهام کن
|
|
|
|
|
.......سالهاست درکوچه پس کوچه های قلم سرگردانم
گاه
|
|
|
|
|
از من
که در بی طبقه ترین پیاده رو ایستاده ام
تا
تو
که نمی دانم در طبقه چندم آسمان
روزمره گی ِ خ
|
|
|
|
|
به سمت هجو هجا می بری خیالم
|
|
|
|
|
تلبیس را بِهِل و رو با مردم عاشق نشین
|
|
|
|
|
دل می طلبد طالب دلدار یکیست
|
|
|
|
|
زمین گناه گناهکار از دور خندید!
ماه پرهیزکار ردش را گرفت
|
|
|
|
|
دلها شاد که رسید روز میلاد
امد پرنده سپید صلح عَماد
|
|
|
|
|
به تاریخ: ۲/ ۱/ ۰۰
برای تاریخ: ۲۲/ ۱۱/ ..
|
|
|
|
|
روزِ ده و، دو، زِ اَمرداد ماه
ماهتر از ماه شده، پیشِ ماه
|
|
|
|
|
مرا به خودم ببخش
که گاهی یواشکی
نفسهایت را نفس می کشم...
|
|
|
|
|
پریشان دل
***
در اقیانوس چشمهایت
شناور بی مهابایم
در افسونگر نگاهایت
غریق بی تمنایم
|
|
|
|
|
پیراهن دریده ، سهم من فقیر است
هفت عشق دولتت را،همراه مصریانی
|
|
|
|
|
چه سقوط
هولناکی است
افتادن از چشمان تو
|
|
|
|
|
در انتظار ظهور صاحب الزمان
|
|
|
|
|
تو سردترین نگاهِ جهان را داری
و من هَماره گریزان بوده ام از گرما
یکی از همین روزها
کوچ می کنم به
|
|
|
|
|
ابری تمام غصهاش را یک دل سیر
بارید با یک بغض سنگین گلوگیر
|
|
|
|
|
از سفره ی عشق آبرویم دادند
در خلوت خود جام و سبویم دادند
|
|
|
|
|
در آسمان انگار باران حرف دارد
هر قطره با رقصی پریشان حرف دارد
اطراف ِ من گویی دهان
|
|
|
|
|
سالیانی ست که مجنونِ حجابت شده ام...
|
|
|
|
|
پژمرده چون پاییز بود و از ریاکاری
او مدعی عشق و اعجاز بهاری بود
|
|
|
|
|
میرود صبح که در برگ گلی خواب شود
|
|
|
|
|
آن پرنده در فقس
در فراق جفت خود
از غم دل
غم زده در خواب شد
|
|
|
|
|
من در حصار عشق تو احضار می شوم
آن دم که در خیال تو انکار می شوم
هر نیمه شب به یاد دو ابروی چون ک
|
|
|
|
|
ترا در آغوش می گیرم
برای دلتنگی هایم
|
|
|
|
|
امان ازدست مداحی که خودین را نمی فهمد
دریغ از باغبانی بوی نسرین را نمی فهمد
همان شیخی که درمنبرح
|
|
|
|
|
رفتی و من بعد از تو فهمیدم
این زندگی از دست من رفته
با فکر نان و مرگ و آزادی
دیدم که دنیا در ب
|
|
|
|
|
حکایت شب و
حکایت من
با همراه یاد تو
داستان
ماه وپلنگ است
تودرکشتزار خواب ناز خود
بذر رویایی
|
|
|
|
|
کوه آتش شده آب از شرر همتتان
|
|
|
|
|
اگر از شوق آغوشی که مستم....(دکلمه)
|
|
|
|
|
تو بیدلی نرسیدی به دل چرا گله کردی
غم جهان همه باشد نهان به قلب تو پوشان
|
|
|
|
|
آب و هوا خاکی ست
و زمین جغرافیای سیم خاردار
|
|
|
|
|
باآیینه برابرم
وصداقتِ عریانِ سپیده دم
باشعرهای نغز سپیدار
|
|
|
|
|
زندگی
کشف شهد شهود بود
زان پیشتر که میخکِ پر ملال من
میخکوبِ گلخانه یِ فکرت ما شود
|
|
|
|
|
دوستت دارم پدرم؛
در مقدّسترین، لحظههای احساسِ دلم!
|
|
|
|
|
بیمار محبت چو شوی درد بخواهی
درمان بشود درد ز آیینهٔ دارم
|
|
|
|
|
جنگل و صحرا و دشت
پُر بود از زندگی
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۲۱ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |