درحیرت از خویشتنم
و خورشید بی نقابِ همیشه فروزانِ دیگری درکف
درغریو هلاهل شب های بی سحر
باکشف کفش های کشاف عشق
ورهنوردیِ تا قله یِ ناپدیدِ قاف
وهم نوایی با سی مرغ التجا
( بامتلاشی کردنِ
خراشه هایِ مزاحمِ برنامه داده شده ،
برپاره یِ بی برنامه مراحم تن.... )
وریزه ریزه زیروبم ایدئدلوژی وحشت
بالحظه های مداوم طلوع سپیده دم
وصیّدِ انرژیِ مدامِ ظلمت شکارِ بی شمار
در ژرفنا یِ آشکارِ پر انوار
_گُم شده در تلاقی اقران _
باآیینه برابرم
وصداقتِ عریانِ سپیده دم
باشعرهای نغز سپیدار
درسایه ی اسپید سپیدارو صنوبر
با فهم ریشه ریشه ی بیدو نارون
دررکاب ماه و خورشیدو اخترکان
باوجدواشتیاقِ شهروندانِ آسمان
_نه پیه سوزی روشنی پاشد به پیشِ پا
دامنه ای روشنایی بار وبی وسعت
جلوه بخشد ، تمام هستی را_
من فرزندِ خلفِ عیسایم
( نام سجل وار ابوی ام
برزبان صاف و سلیسِ مردم شریف دهکده
در زادگاه نجابتِ مادری ام مُعِزآباد*)
مصلوب بر صلیب مهر
بااصالتِ بلیغِ زبور تورات و انجیل در بغل
بامزامیر اشتیاق
من مسلمانم
قبله ی من قبیله ی گلهاست
آنجا که بوی روشن آویشن وبابونه
سرمست کند ردپای مسافران رهگذر را
شوری دگر به خیمه ی خود دارم
تابیکران دراین کرانه بود پیدا
قفل از طلسم خویش گشودم من
بینم هزار دامنه را ، در پیش رو روشن
قلبم ستون سنگ شده ی موریانه نیست
باپیش تازِ جعلِ جاهله ای در سر
تمامیت دل ، درکفایت کفالت ما ست
گنجی نه در خورِ گنجینه ی ادراک
تا بی نهایت است در آستین سوسن و لادن ها
عشق ، دراین بادیه تاابدیت جاری ست
موم کند ذائقه ی سنگ را
باید ،
از ملک خویش فراتردید
"خود " سیاهچالِ فرعونیِ نسل ها
مارا نموده همان ،
محوِ زلیلِ بی دلیلِ حرف وایده و تقلقات
ما خویشتن ،
خود رمز گشایِ مرزِ هبوطیم
( قال اهبطوا بعضکم ....)**
آزاد و پروانه وار و سبک.....
آسان و پیش پا
تاویل مثل .... سابقه یِ سقط است
و تصغیر مائد ه ها
حیرت کنی بجاست
از سنگ نبشته های سنگ چین شده ی اسلاف
خوفی که داده بقا گرگ و میش را
گنجینه ی گشوده ی راز ها باماست
سهمی دگر به بطن شفابخش بی لعاب لبالب
بی قرعه.... آشکار....
نی لبکِ سرودِ آشتی
کلید قفل بهشت است درسرشت
بشکن ،
طلسم فاجعه را در خویش
یک اتفاقِ شگرفِ شگفتِ بی بدیل
فی الحال.... در تو شود تحصیل
بینی نزولِ ابرِ استراتوس را
مانعِ تابناکیِ خورشید
* مُعِزآباد ، نام روستایی ست در بخش چترود
از توابع استان کرمان
** «قال اهبطوا بعضکم لبعض عدو و لکم فی الارض مستقر و متاع الی حین»؛ یعنی از مقام خویش فرود آیید، در حالی که بعض از شما نسبت به بعض دیگر دشمن خواهید بود (
شیطان دشمن شماست و شما دشمن او) و برای شما در زمین قرارگاه و وسیله بهرهگیری تا زمان معینی خواهد بود.»
حکیمانه و زیبا بود