دوشنبه ۱۰ دی
اشعار دفتر شعرِ دلشکستگی هایم را شاعر سعید صادقی (بینا)
|
|
از هر زمینی رو گرفتم تا در قلبش
سامانه ای باشم بدون ذره ای کمبود
|
|
|
|
|
پاییز اگر عاقبت خویش بداند
بر رویش بستان نکند چشم چرانی
|
|
|
|
|
آسمان با دیده ی مهرش مرا در بر گرفت
تا که دیدش در زمینش بی خدایی می کنم
|
|
|
|
|
نرفته از تو سواری به ارگِ دل فریاد
امیر غمزه ی چشمت سپاه می خواهد
|
|
|
|
|
غرق می بینم تو را ای من در استغنای دل
شرب دائم هی طلب کردی در استسقای دل
|
|
|
|
|
شب تا برساند قدح خیره سرش را
روز از لب سیاره سوارِ دلِ بیدل
|
|
|
|
|
سر درد سر ندارم که دوباره سر بزارم
به سرابِ دیده امکان نشود رجوع یارم
|
|
|
|
|
کافر نکنی بیدلِ بی چاره که عمریست
در لشکر ایمان شده هم بازی دوران
|
|
|
|
|
تو بیدلی نرسیدی به دل چرا گله کردی
غم جهان همه باشد نهان به قلب تو پوشان
|
|
|
|
|
باشد از تو دگر آسایشِ ما جاری نیست
من خطا کرده ام اینجا غمِ جان ها شده ام
|
|
|
|
|
کوشی؟ چرا نمی رسی از راه ای عزیز
کم کم سعیدِ قصه ی تو پیر می شود
|
|
|
|
|
کمتر کسی شنیده که امروزِ روزگار
تنها تو مانده باشی و عکسی به یادگار
|
|
|
|
|
بیدل، صبوری تو و تقصیر او چه سود
قسمت نبوده بازیِ در انعطاف دل
|
|
|
|
|
دوباره شعر و شکایت دوباره خبط بزرگ
عجب خطای بزرگی دوباره ساز رجیم
|
|
|
|
|
لال شو بیدل اگر خوب شنیدی، بس نیست؟
|
|
|
|
|
از خدا پنهان ندارم از شما پنهان چرا؟
درد را از هر که دیدم دیده ام در هرزگی
|
|
|
|
|
شرمنده ام نمی شوی و راه چاره نیست
با صد هزار سجده زمینم نمی شوی
|
|
|
|
|
تا به مشکل میخورد آهنگ رفتن میکند
آشنا دور است از احوالِ این اضداد ها
|
|
|