پنجشنبه ۳ خرداد
|
|
درد دارد به کسی غیر خودم رو بزنی
جلوی من بنشینی و دم از او بزنی
پیش من مندرس و کهنه بگردی اما
پیش
|
|
|
|
|
⚜.
من و حضرتِ عشق و یادِ تو در دلِ من
هر شب بساطی داریم
عقل هم فلسفه میبافد و ما میخ
|
|
|
|
|
طوفا ن به پا کردی- با طوفان چشمات
|
|
|
|
|
عاشقم کرد او ولی عاشق نشد
بی وفا قلبم به آسانی شکست
شیشه ی عمرم ز دستانش فتاد
خنجر عشقش به قلبم خ
|
|
|
|
|
بخت گهی از تو نهان میشود...
دوست گهی دشمن جان میشود...
|
|
|
|
|
تو که جانم شده ای ، از توکجا بگریزم
|
|
|
|
|
امان از خون دل خوردن به پای یار ناشی هم / که عشق آسان نمود اول ولی دارد حواشی هم
|
|
|
|
|
کلبه ای در جنگل
من و بی تابی می...
|
|
|
|
|
با دا بشکنی هر گز دلی را
که داغ است و نشان از لاله دارد
بکش دست نوازش بر سر دل
اگردیدی ز دستت نال
|
|
|
|
|
کاش بربالین درداین همه بیمارنداشتیم
این همه زجه وناله درغم انان نداشتیم
|
|
|
|
|
” نیلوفرانه“
زیر لب
خنده های تر،
می پیچم
به رویاهای زلال آب
به گیسوان پریشان و بلند مهتاب
شناو
|
|
|
|
|
حماقت
يعنى اينكه تو باشى و
.....
|
|
|
|
|
میخوام بگم براتون از یک کتاب
که خوندنش داره هزاران ثواب
|
|
|
|
|
شکست
هیمنه تو
در چشمِ
خس و خاشاک !!
|
|
|
|
|
اگر جان را به قربان تو کردم. به امید دل دیوانه بودم
اگر مهرت نرفت ازسینه ی من. خداداند که من بیچا
|
|
|
|
|
خرداد
زلفهایش را به نسیم بهاری میسپارد.......
|
|
|
|
|
از نقطه های بیشمار
تندتر از بچّه ماهی ها...
پناه میجویم
|
|
|
|
|
فکر کن دلواپسی ها را کنارم باشی و...
|
|
|
|
|
یکعمرشکستمونکردییادم
دیدیکهچگونهدادهایبربادم
|
|
|
|
|
مَرکَب از راکِب خود نالد و من از مَرکَب
|
|
|
|
|
من شور دل انگیز غزل ، مایهء نازم
سرمشقِ غَزل ها شُده هر سایهء سازم
من باغ گُلم ، عطر تَنم ، بوی
|
|
|
|
|
شب تاریک همی رفت چرا بی خبری؟
نشده وقت قیام و عبرات سحری؟
اگر آید اجلت باز نباشد مهلت
شجر عمر ت
|
|
|
|
|
بازهم دیدار تو دل را پریشان میکند
آن نگاه نافذت من را چه ویران میکند
|
|
|
|
|
ای جان که به مرکب بنشانی شب شعری
بر یاد نشانم شب و شعرت به سپهری
.
کان ماه که در برکه ی من شد ب
|
|
|
|
|
این بهترین حس ِ که دارم من
جون دادن ِمن پای تو هیچه
تو آسمونو خوب می فهمی
روحم داره با تو یکی
|
|
|
|
|
دربحرعشق توچنان غرق گشته ام
که آرزوی ساحل وصلت نمی کنم
چندان شراب ناب به یادت کشیده ام
که آنی خیا
|
|
|
|
|
بیهوده چند جانبِ کوِیت نظر کنم
|
|
|
|
|
دردمن با بودن تو باز درمان میشود
درفراغ دوریت این چشم گریان میشود
|
|
|
|
|
شهری که ما را از خودش بیرون کند اینجاست
یک غار کم دارد زمستانی که نزدیک است
|
|
|
|
|
پاییز
بازهم پاییز و این بغضش...
منو یاد تو میندازه..
|
|
|
|
|
خانه ي كعبه بنا کردند سخت //
مومنان از خانه اش بردند بخت
|
|
|
|
|
دلم با قهر چشمت گشته بیمار
غزل از ناله هایم خسته و زار
|
|
|
|
|
زمان را در جغرافیای دلم متوقف میکنم...
و نقش تورادر دیروز قاب میگیرم
|
|
|
|
|
خسته از روزگار تنهایی
جاده ای که ته تهش بن بست
عاشقی که غمش فراوان بود
عاشقی که آغاز پایان است
*
|
|
|
|
|
«نغز ترین رؤیا»
ذهنم ازگفتنِ در وصف تولبریزشده،
واژه ها رقص کنان ،
به ضیافتکده خاطرمن آمده اند.
|
|
|
|
|
ای که افسانه ی زیبای غزل های منی
|
|
|
|
|
زیباست
به چشمانت قسم نوروز زیباست
هوای تازه ی امروز زیباست
جهان در انحصار رمز و راز است
به هر اب
|
|
|
|
|
بیا که دود شویم از لهیبِ آتشِ هم
نه از جهنمِ دنیا، نه نخ به نخ سیگار
|
|
|
|
|
هنوز،اینجا ایستاده ام در انتظار من
|
|
|
|
|
انقلاب فرانسه بودم من
انهدام زغال و تنباکو
جاده ها را پیاده می رفتم
عشق من رد پایت کو
عل
|
|
|
|
|
خُـدعـه کـن تـا کُـنجِ زنـدانـت بـمـانـم تـا أبَـد
چون که مـیدانم کسـی پشتِ سرم یعقوب نیست
|
|
|
|
|
بیشتر آزادگان باشند در جویای کوه ...
|
|
|
|
|
ترجیح می دادم بخوابم جای لفاظی
انگار او غرق است در این خاطره بازی
من در سکوتی سخت محکومم به اع
|
|
|
|
|
به سمت و سوی باغی می آیی
که بارها
زمستان را پشت سر گذاشته است
|
|
|
|
|
آمدم تا دل و آغوش تو تسخیر کنم
|
|
|
|
|
رفت بهار راحتی شون
سوز و سرما رو زمین بود
قحطی هیزم بلای
آتیش اون سرزمین بود
|
|
|
|
|
وقتی لبت نخندد ............
|
|
|
|
|
طاقِ ابرویِ تو والله که دیدن دارد
دست از زیبائیت همچو زلیخا بریدن دارد
از دو لبت خنده بر آید ک
|
|
|
|
|
نگاه کن به گلوگاه جنگلی که پس از من
دگر امید ندارد که آشنای تو باشد
|
|
|
|
|
ایلِ چادر نشینان مظلوم حاشیه ی تجلّی
|
|
|
|
|
"اردیبهشتی دیگر"
اردیبهشت .....
تمام شد .
پشت پنجره
خیس شده ام ،
از اشک .
شاید .....
ا
|
|
|
|
|
یکعمرمرااسیرحیرانیکن
درچشمخودتمراتوزندانیکن
|
|
|
|
|
تو آنجا بودی وقتی من تنها آمدم
|
|
|
|
|
ای که با نام تو نام عالمی آغاز شد
هر دری کو بسته دیدم ز نامت باز شد
ای که بنده هرگز نتوا
|
|
|
|
|
" آهِ آتشنـــاک " را ، در سینــــه پنهــان می کننــد
زُلـفِ بـاران را بـه طـوفـانی پـریشــان می کنن
|
|
|
|
|
دیدی نگاه گرم تو بی دانه دام شد
آخر غزال مست غزل نیز رام شد
می سوخت در رثای کسی ذره ذره شب
|
|
|
|
|
من و تو شاعر دل بی قراریم
غریب روز گار بد بیاریم
بیا در کشتزار خسته ی دل
گل هم رازو همدل را بکا
|
|
|
مجموع ۱۲۴۲۸۶ پست فعال در ۱۵۵۴ صفحه |