غزل شانزدهم

سلام و احترام
ممنونم از مهرتون بانوی عزیز

سلام و ارادت دلتون شاد باشه

سلام بر برادر مازیار عزیز
کودک که بودم دوستی همنام شما داشتم در همسایگی منزل مادربزرگم. او هم از شهری دیگری به منزل مادربزرگش می آمد و تمام مدت سفر همبازی بودیم
درست یادم نیست گمانم یکی دو سال بزرگتر از من بود
هر کجا که هست شاد باشد
از او به بعد در تمام این سالها مازیار ای نمی شناختم تا با شما آشنا شدم

با این داستان خواستم بگویم من که نتوانستم دوست کودکی ام را بیابم پس نمی توانم سبک بیافرینم

سایه تون برقرار
زنده باشید به مهر

خواهرم مشکل از شما نیست ،این اسم (مازیار)خصوصیاتی دارد که یکی از آنها افسانه وخاطره شدن است ،از کسانی که مازیار داشته اند بپرسید ،قطعا خواهید دید ،ضمنا ،لطفا اثار زیباتان را از کسانی مثل من بنده دریغ نفرمایید چون توانایی نقد ندارم که تقدیم کنم ،پس چاره ای جز خواندن و لذت بردن نیست،سپاس

سلام و ارادت ممنونم از نوازش نگاهتون جناب اسدپور

جناب اسد پور عرض اداب و ارادت
ممنونم از مهرتون

درود بر محمد خسروی فرد گرامی
متشکرم از لطفتون

نیره بانوی عزیزم ممنونم از نور وجودتون که روشنگر راه تاریک بی دانشی من خواهد بود
سپاس فراوان

جناب آقای صادقی بسیار ممنونم از فرمایشتون
مخاطبان عادی ام را دوست تر دارممممممممممممم
زنده باشید

بانوی من سمالغزل عزیز
باید بگم زدید به هدف
ممنونم از نوازش نگاهتون