سه شنبه ۱۲ تير
|
|
مگر خورشيد بانو
چقدر مهمان دارد
كه هرصبح تا غروب
برنج در ديگ دريا مي ريزد
|
|
|
|
|
قطعه ای از آسِمان رویِ زمین ، ای شهرِ نور
مهدِ علم و معرفت ، فیروزکوه ، شهرِ غرور
|
|
|
|
|
«رفتنـــت آغـــاز ویرانیســت حرفش را مزن»*
در جوارت یوسف ارزانیست،حرفش را مزن
هر غزل را در بَرِ
|
|
|
|
|
اگر چه ماه محرم طلوع ماتم تو است
صفر همیشه شروع قیامت غم تو است
|
|
|
|
|
چون می انــدیشم به عمری پُر شــتاب
دل غـمســـــتان میشود چـشـمـم پُر آب
ســینه میــسوزد دَرون
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر)
توکه رفتی
عصای نیزبرای خودخریدم
چون می دانستم:
دلم تاب وتوان
دوری ات
|
|
|
|
|
نکند خون شهید فرش ره ما بشود؟
|
|
|
|
|
چرا در كربلا خون خدا پاشيده بود ان روز مگر اب فرات از چشمه ها خشكيده بود ان روز
|
|
|
|
|
با شما ديروز بودم همدم و امروز نه
|
|
|
|
|
تصویر غریبی است در آیینه
.. به دیوار
مردیست ک
|
|
|
|
|
در( سوارآباد)* ِ ما ماهی درون خاک شد
آفرین بر خاک پاکش بر تر از افلاک شد
|
|
|
|
|
قسم به شعر های آرامِ پشتِ تِلفُنی ات×به غیرت و غرور و اشک های دروغ و کارتونی ات ~
|
|
|
|
|
ز اشگ ِ دختران ِکُـرد ِ کوبانی ، چه میدانی ؟
|
|
|
|
|
هیچ وقت نشد درواقعیت دست تورابگیرم....
|
|
|
|
|
با فانوسی بدست تمام کوچهای تاریک افکارم را جست وجو کردم
|
|
|
|
|
گاهی نوشتن از تو...
زیباترین خیال است
چون قایقی شکسته
در موج یک مصیبت
ساحل رسیدن افسوس..
|
|
|
|
|
بی تو تمام خاطره ها تار می شود
سقف زمان به لحظه ام آوار می شود
|
|
|
|
|
همین فردا
یا
پس فردا
اسبم را
زین خواهم کرد
برای دویدن
آخر
پاییز
دخترکِ همسایه
سرما خورده اس
|
|
|
|
|
چرخ احساس همچنان می چرخد...
|
|
|
|
|
چو بوف کور کنون صادقانه می گویم!
|
|
|
|
|
به کوهستان بیا فکرت رها کن......
|
|
|
|
|
خواب دیدم که مرا عشق و صفا بخشیدی
بهترین هدیه به من مهر و وفا بخشیدی
|
|
|
|
|
رسوخ عطر تو در انگشتانم...
|
|
|
|
|
ازسادگی من
همین بس
که باورم شد بازگشت تو
|
|
|
|
|
یه حرفی زدم محض رد گم کنی
که شاید نخوای سایه تو کم کنی
|
|
|
|
|
از ازدحام بودن ها
خسته ايم...
|
|
|
|
|
کاش نقاش می شدم تا
تمام سال های عمرم
برای کشیدن چشم های تو به سر می شد...
|
|
|
|
|
دوباره فصل زمستان به شیوه ی هرسال
کریه چهره و بدهیبت و
|
|
|
|
|
خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!!!!!
|
|
|
|
|
بر خيز زخواب دردانه
وقت تنگ است وخواب جاودانه
|
|
|
|
|
در پی بهارم
شاخه هایم خشکیده اند
برف سنگین است
|
|
|
|
|
غافل بشدم از بد و بدتر بدیدم
دائم بزنم ناله ی ممتد ، بریدم
افسون گر قبله شهر شهره ی بدنام
|
|
|
|
|
بیخیالیبیو دورت بگردم ، دلبر ناز سی خاطرت میمیرم، یار طنازشو روزم ،همش یاد توبیدمنمی فهمم که سیچه می
|
|
|
|
|
این همه شـاهد که بود همرهت
حیـــف بـود رفتن راه حـــــرام
|
|
|
|
|
مي نويسم مشق هاي زندگي را اشتباه
آب و نان را جا به جا ، دارا وسارا اشتباه
|
|
|
|
|
این روزها مشاوری شده ام..
به دیگران ارامش می دهم
و به خودم آرامبخش.......
مهر93
|
|
|
|
|
باتو
در تلاطم طوفانی دریای عشق
انجایی که صخره های ساحل تقدیر،اسیر سیلی حادثه می شوند
|
|
|
|
|
دیگر درونم شوق پروازی به سویت نیست
|
|
|
|
|
گندت بزند غزل! حقيرم کردی
در مسندِ شاه بيت اجيرم کردی
در جنگ جهانی غزل ها آخر
با قافيه و رديف اسي
|
|
|
|
|
سپید ترین شعر منی
موهایت
بوی گندمزار می دهد
دست هایت
|
|
|
|
|
در دست من قلمی جان میابد
که نوشته هایش همه
دارو و تیمار من است
|
|
|
|
|
در خواب بود آن روز آن چشمان بی همتا.من نیز آرامم.باریده برف و بارش باران.در کاسه ی سنگین تنهایی.
|
|
|
|
|
زمین مجاور/ دومرد تکراری ...
|
|
|
|
|
به نام دوست، سخن دلنواز خواهد شد
|
|
|
|
|
ماه من چشم امیدم به تماشاست هنوز
آسمان دل من غرق تمناست هنوز
زین تغابن که دلم داده به رسوایی ع
|
|
|
|
|
بی نام و نشان بدور از صدای این مردم شهر
کز کرده ام پشت تنهایی این روزهای پوچ
آسمانم ابر می ک
|
|
|
|
|
پاییز را دوست دارم برایم خاطرات با تو بودن را تداعی میکند
آنوقتها که کنارم بودی همه چیز مال من بو
|
|
|
|
|
می توانم با عبور از شب تو را پیدا کنم؟
یا بمانم در سیاهی ، روز را حاشا کنم؟
آسمان پر ستاره
|
|
|
|
|
زیبا بود آن نطقی، آرام و متین باشد
آرام همی باشد، هم قلب نشین باشد
|
|
|
|
|
شرح این در به دری با دل بیمار مگو مشنوم مختصری زین همه بسیار مگو
زهر بر کام من خسته چکیدست
|
|
|
|
|
یکی بود یکی نبود
زیر چشم اشک غروب
در آسمان ملول
ترانه های غم نشسته بود
|
|
|
|
|
تو که باشی
تمام غروب ها را
دلگرم و عاشقم
|
|
|
|
|
نه از تو ميگويم
نه براي تو مينويسم
|
|
|
|
|
دریا نگرانم بود
چون غرق تر از پیشم
|
|
|
|
|
... عشق یعنی او به استقبال آتش رفته است...
|
|
|
|
|
دلم خواهدکه بی پــروابِگریَم
تمامِ روز و،هم شـــــبها بگریم
|
|
|
|
|
عشق یعنی روی زیبای تو و ، عشق یعنی آتشی در جان من
آسمان دل گرفت از هجر تو ، حسرتی جا ماند در چشما
|
|
|
|
|
شاید سکوت فرصت فریاد کردن است
|
|
|
|
|
شور بهارانه ی دستان ِ بی رریغ
سوز ِ زمستانه و دلسرد می شود
|
|
|
|
|
که باید بشکند پشت مترسک را زمانی که به بالای درختان راه می یابد؟
|
|
|
|
|
حیف است که هر جا دلمان را بتکانیم
|
|
|
|
|
دل¬های بی¬درد
این دشت¬های عطشناک، بوی بهاران ندارند
در پشت خمیازه¬هاشان، جز خواب باران ندارند
|
|
|
|
|
با تو میشد به ستاره به گلو بوسه پلی زد
به سیا گیسوی طفلی تاجی از برگ گلی زد
با تو میشد عاشقی ک
|
|
|
|
|
باد
با جنسِ ویرانی
رابطه ی خویشاوندی دارد
|
|
|
مجموع ۱۲۵۱۱۴ پست فعال در ۱۵۶۴ صفحه |