جمعه ۳ اسفند
اشعار دفتر شعرِ جهنم با رضایت قلبی شاعر سید جواد جزایری
|
|
پرسه می زنم بر آئینه ها/
تا چه کسی/
از لبت/
رسیدن را چیده باشد
|
|
|
|
|
بهار،مال من تنها بود،آن روزها
|
|
|
|
|
خوابی دیده ام /سپید تر از ماه/در شعری که...
|
|
|
|
|
باران عاشقانه ترین شعر جهان است
|
|
|
|
|
بگذار همه فکر کنند باران آمده است/و پستوی خانه ها را لکه گیری کرده است...
|
|
|
|
|
رسوخ عطر تو در انگشتانم...
|
|
|
|
|
آمد و پرونده ی خورشید را تا کرد و رفت
...
|
|
|
|
|
دستهایش///
خلاصه ی تنفس دریا بود...
|
|
|
|
|
ما دو پرنده بودیم که در تناوب شب سپید شدیم
|
|
|
|
|
آه
ای مسیح زاده ی مطلق
آب از سر زندگی گذشت!
|
|
|
|
|
میرفت و می دانست تا حق یک قدم مانده است
میرفت و می دانست یک گام از عدم مانده است
|
|
|
|
|
...هنوز خیره به نخل مژه هایت...
|
|
|
|
|
در تن قلم می رقصد/ واژه ها
|
|
|
|
|
می گریزم/به آسمانی که حیات خلوت اندیشه است
|
|
|
|
|
پائیز/
نامی که برده آبروی استعاره
|
|
|
|
|
در بند آواز های دوخته ام/سوخته ام!
|
|
|
|
|
ایستاده ایم کنار هم/اما/میخکوب به دیوارِ روبرو!
|
|
|