چهارشنبه ۷ آذر
اشعار دفتر شعرِ عاشقانه های خیس شاعر الهه معین زاده (نسیم شرق)
|
|
نگاه که می کنی دلم
تمام لرزش زمانه را
به زیر پای خویش سجده می کند .
|
|
|
|
|
بارها گفتم نرو ،چون التماسم را شنید
همچو پروانه شد و بی سوختن از من پرید
|
|
|
|
|
تو می دانی به غیر از درگه ات جایی ندارد دل
|
|
|
|
|
باد
با جنسِ ویرانی
رابطه ی خویشاوندی دارد
|
|
|
|
|
بازهم جای خالی تو
که هنوز هم درد می کند میان این همه نداشتن
|
|
|
|
|
اکنون نشستم کنج آوار خیال تو
|
|
|
|
|
شمع هم که باشی
خاموش می شوی
|
|
|
|
|
سپید می کنم رنگ
پوستین نم دار شب اندوهم را.
|
|
|
|
|
به حجم یک خواستن
میهمان دلم شد...
|
|
|
|
|
برای وسعت آزادگی
به روی مین جا ماند.
|
|
|
|
|
وقتی تنم را تب دلتنگی ات می گیرد...
|
|
|
|
|
آرایه های گنگ
بین خطوط مترادف شعر های عاشقانه
زاده می شود
|
|
|
|
|
شاید شفیع گناهکارترین مخلوق خدا گردی.
|
|
|
|
|
شاید نسیم
پروانه ای ست که عاشق شده است...
|
|
|
|
|
اشکی که مرا شُست
باوری بود
که تورا می پرستید
|
|
|
|
|
من همچنان برایت
حسِ پنهانمان را حمل خواهم کرد
|
|
|
|
|
باید امشب باران ببارد
و پر شود ردپاهای تو
|
|
|
|
|
مردم این آبادی
آموخته اند
در تاریکی شکار کنند
شیرین ت
|
|
|
|
|
با ناله هایت التماس ماندنم کردی
با دست می گفتم خداحافظ
|
|
|
|
|
شاید خدا عاشق تر از ما بود.
|
|
|
|
|
من از خودم بی خبر
واز تو لبریز
|
|
|
|
|
ای دریغ از ساکنان نانجیبش
|
|
|
|
|
روزی از این راه رفته
باز خواهی گشت
|
|
|
|
|
تو برای من بسان قهوه می باشی...
|
|
|
|
|
در افق جایی برای هرزگی دشت نیست
|
|
|
|
|
غمین در آغوش نبودنت اشک می ریزد خواهرت
|
|
|
|
|
تو هرگز نخواهی دانست
در پس روزگارانم چه گذشته است
|
|
|
|
|
تو در دنیای این آدم
کدامین حس نایاب بشر را جستجو کردی.؟؟؟
|
|
|
|
|
تمام راه در اندیشه ام آمد خیال تو
|
|
|
|
|
من اینجا تا ابد ناکوک می نالم
|
|
|
|
|
دستهای تو
"و ان یکاد" مسیرم بود.
|
|
|
|
|
دور بود خیالم از چیدن میوه ی ممنوعه.
|
|
|
|
|
مرا ببخش که هنوز هم دوستتـــــ دارم
|
|
|
|
|
تمام دلخوشی ام
این روزها
خط خطی هایی است
که بر لوح سادگی ام می نگارم
|
|
|
|
|
گویی هرگز برای زندگی خلق نشده ام.
|
|
|
|
|
آمد و شوری به دل پا کرد و رفت
مهر خود را در دلم جا کرد و ر
|
|
|