چهارشنبه ۲۸ آذر
اشعار دفتر شعرِ ابوالفضلسلطانی شاعر ابوالفضل سلطانی ابقاء
|
|
تنیده غم به تنم عشق ودل به زنجیراست
جفای یار بنوشم که زهر تقدیر است
|
|
|
|
|
پهلو گرفت و در غرقاب خون نشست
کشتی به ساحل و دریا ز هم گسست
|
|
|
|
|
رفتی و مرا به سینه آه است
چشمم به در و غبار راه است
|
|
|
|
|
آن تشنه که از آب ننوشید ابالفضل
آن شیر که در بیشه خروشید ابالفضل
|
|
|
|
|
اشکم چکید و دیده من غرق آب شد
این دل به خون تپیده ز شرحش کباب شد
|
|
|
|
|
بهار از ره نیاید بی تو هرگز
مرا شادی نشاید بی تو هرگز
|
|
|
|
|
در حریم حرمت یاد تو از دل نرود
عمر ما در طلبت در ره باطل نرود
|
|
|
|
|
از بذر محبت بجز از عشق ثمر نیست
در یاد مرا غیر رفیقان سفر نیست
|
|
|
|
|
ای که رفته به رهت عمروجوانی چه کنم
مردم از عشق تو و در دل و جانی چه کنم
|
|
|
|
|
من بی خبر از ھمه جھانم
زنده ز تو شد ھمه روانم
|
|
|
|
|
انگار نرفتی که مرا ، هم ، نفسی هست
در حسرت دیدار تو دل را هوسی هست
|
|
|
|
|
در خلوت من محنت تو همدم عشق است
درمان دل زخمی ما مرهم عشق است
|
|
|
|
|
چشم ما را نظری جز رخ مه روی تو نیست
قتلگاه من و دل جز خم ابروی تو نیست
|
|
|
|
|
ماخون دل خوریم، چرا، از برای دوست
وین جان خسته کنیمش فدای دوست
|
|
|
|
|
گدایان دوقسمند دان ای پسر
گدایان عشق و گدایان زر
|
|
|
|
|
دل عاشق ودرحصارماند
تصویرتو چون غبارماند
بر صفحه دل کتیبه عشق
بنوشته که یادگار ماند
|
|
|
|
|
مقام و شأن او سلطان ندارد
که ایزد بنده ای این سان ندارد
|
|
|
|
|
شاهی که تا ابد ملک خراسان بُوَد وَرا
صاحب قران عالم امکان بود رضا(ع)
|
|
|
|
|
دلی که ذکر تو را کرده نان روزی خویش
شه است اگر چه به ظا
|
|
|
|
|
گر شدی خسته ازاین جان گران یادم باش
گر شدی خار به چشم دگ
|
|
|
|
|
چندی است به جرم با تو بودن
در کوچه عشق می زنندم
هرشام به خانه بی هیاهو
افتاده وخسته می برندم
|
|
|
|
|
روشنی دیده مرا جز رخ جانانه نشد
نازنین دوست مرا غیر تو فرزانه نشد
شرح دلدادگی یار به دفتر نتوان
ه
|
|
|
|
|
گویا که آب می کندت التماس نوش
می در کفت شده در تاب و در خروش
اما حریم عشق شده کوی و منزلت
|
|
|
|
|
چه بسیارند در کویت نه سرمستان که عاقلها
به روز اربعین بستند سوی جاده محملها
|
|
|
|
|
ای فدای قامت رعنای تو
آن دو چشم آهوی زیبای تو
|
|
|
|
|
یل ام البنین(س) آن شیر صحرا
که رخسارش کند شه مات و مه کیش
|
|
|
|
|
رفت از بر دلداده و دلدار نیامد شد فرصتم از دست
|
|
|
|
|
بعد از عباس علمدار حرم زینب بود صاحب پرچم الطاف وکر
|
|
|
|
|
بر رخ از دیده ی ما اشک روان است هنوز در غم هجر تو زینب
|
|
|
|
|
شرح این در به دری با دل بیمار مگو مشنوم مختصری زین همه بسیار مگو
زهر بر کام من خسته چکیدست
|
|
|
|
|
چوماهی او حیات از آب دارد کجا این تشنگی را تاب دارد
صدای گریه اصغر بلند است
|
|
|
|
|
شور دیرین که سر پیر و جوان افتاده آتش عشق حسین است
|
|
|
|
|
زکوی یار گذر کردهرآنکه دلشاد است
طریق عشق بپیما که راه اوتاد است
طمع مبند به تار سیاه زلف نگار
|
|
|
|
|
ماه قوم هاشمی ، آن شهسوار دلستان
آنکه دارد در شجاعت از شه مردان نشان
گشته او اهل حرم را یا
|
|
|
|
|
چشم این طفل به ارباب نظر می ماند رفته جان از تن وافگار به در می ماند
چند شب رفت وبه امیدس
|
|
|
|
|
زیرپرچم سیاهت، اگه باشه به ما نگاهت
دعای مادر پشت وپناهت، آقاجونم شفا می خوام
اگه بر ما باشه ش
|
|
|
|
|
محرم شد دلم دریای خون است سرانجام چنین عشقی جنون است
به تن پیراهن از غم شد سیه پوش
|
|
|
|
|
چون تب عشق تو در سینه ی ما خانه کند
عالمی را زغـــــــم هجـــــر تو دیوانه کند
|
|
|
|
|
توبه ، درکار من گرگ چه معنا دارد
|
|
|
|
|
محکوم فنا دل چودراین خانه نبودی
جزنقش کج خاربه ویرانه
|
|
|
|
|
صنمابهگفتگویتهمهلحظهانتظارم
بهدمیکهآخرآیدهمهکارروزگارم
|
|
|
|
|
آتشکینهبسوزانددرخانهاگر
طاقتازکفشدولبریززپیمانهاگر
ذوالفقاراستویدالهمقابلباخصم
|
|
|