يکشنبه ۲۷ خرداد
|
|
رشد به رشد............
......،............،.......،.......
|
|
|
|
|
چون من...
خیلی هارا نبخشیده ام...!
|
|
|
|
|
روزای تعطیل هفته حسای بدی میاره
|
|
|
|
|
و خدای که
آدم را
به عشق بهشت...
عشق را به سیب!!
سیب را به هوس...
و
مرا
به عشق تو
در بهشت
|
|
|
|
|
در این تک بیت که بخشی از یک غزل است بر لیاقت نداشتن برخی حتی برای سخن گفتن با آن ها تاکید شده است.
|
|
|
|
|
❄️نجات از مرگ شاید کم ببینی
ولی هر روز است یک پیشبینی
|
|
|
|
|
برای گناه!
کافیست جستجویت کنم
|
|
|
|
|
گاهیدلت نمیخواهد
به خانه برگردی
سر زیر بال میبری
تا به سایه برگردی
سوی ناکجا پر چنان گیری
گوی
|
|
|
|
|
دردهایم را شنیدی بی دوا یی تا به کی؟
مـُردم ازداغ فراقت بی وفایی تا به کی؟
|
|
|
|
|
ای آذری دخت سهند ، بانوی فریاد و سکوت/نام تو هم رنگ جنون آواز آزادی سرود
|
|
|
|
|
بجز نگاه تو از انتخاب بیزارم
|
|
|
|
|
تو ندانی که غمت با دل بیمار چه کرد
|
|
|
|
|
بر بوم آسمان زده شد رنگی از خزان
|
|
|
|
|
تو ولی تا سر آیینه ی من قد بکشی
قایقت در من طوفان زده روشن بشود
|
|
|
|
|
عاشقان را مظهر لیلا تویی
عارفان را مستی صهبا تویی
|
|
|
|
|
شراب چشم تو دیدم پر از ترانه شدم
به ناز دیده ی تو شعر عاشقانه شدم
|
|
|
|
|
چرا قُربتاً الی الله ، نشود بجای مزدوریِ این دل ؟
اگر مزدور بمانَد ، همان بِهْ دوری ازاین دل
|
|
|
|
|
آئینه مرا دید ، به لَختی ، نگران شد
|
|
|
|
|
این شعر کنایه به اینه که دل شکستن هنر نمی باشد
|
|
|
|
|
من آنم کز شعار مرگ بر انسان دلخونم
|
|
|
|
|
چون نقابی بیفتد صورت از سیرت سیاهتر باشد
و عشق با دروغ های رنگی آغشته
تو از خود و سیاهی درونت بیخ
|
|
|
|
|
دانه ای کوچک ز دست باغبان
|
|
|
|
|
جانم به لب رسید و به جانان نمی رسد...
|
|
|
|
|
چشم او را در چه میجویی رفیق
آنکه میجویی جفا کرده به تیغ
نی لبک را در جهان رازی به لب
هر لبش را بش
|
|
|
|
|
سر خوش از ازدحام فرداها
مرگ راه گلویمان را بست
باز انجیل ماریا آورد
و کسی به خیال تو دل بست...
|
|
|
|
|
اهل خوبان را چه ماند و آن عجوزان را چه شد
قلبِ تاریک و سیاه و شمع سوزان را چه شد
همدلی در عشق مصدا
|
|
|
|
|
نبستی دل به آیین و به چون و چند های من
|
|
|
|
|
هیاهوی درون ..؟
یکی را می شناسم سالیانی ست
گرفتار هیاهوی درون است
شده بیگانه با رفتار موزون
|
|
|
|
|
کاش میشد رگِ قلبــم به تو پیوند نداشت
عطــرِ مــوهای تو را کافه ی دربنــــد نداشت
|
|
|
|
|
فلسطین نام خاک مسلمین است
شکوه و شوکت قرآن و دین است
|
|
|
|
|
سالها بر سر آتش، سر سازش داریم
خسته و سوخته امید فروکِش داریم
چون سرِ سوزن مان، گیرِ وفاپیشگی است
|
|
|
|
|
بسم چشمانت که من را تا ابد بیتاب کرد
|
|
|
|
|
آتش گرفته باغی
که پیچیده در آن عطر زیتون
زیر گلوله
زیر بمب
زیر خمپاره های خصم صهیون
جولانگه کفت
|
|
|
|
|
با آتش عشق روز و شب در جنگم
|
|
|
|
|
گرفتار دلتنگی و دوریم
در آغوش تنهایی گم شدهام
باد سرد دلتنگی در حال وزیدن است
آیا بهانهای برا
|
|
|
|
|
که چو آینهی دق مقابل خودمم
|
|
|
|
|
فلسطین
نسل_کشی
خون تو
نیمه تمام
در رگهای مذاب زمین
طپش بی نظم ضربان ها
در هیاهوی مرگ
|
|
|
|
|
پدر آیینه ی جور زمان است...
|
|
|
|
|
زندگی سهم کوچکی ست از تو...
|
|
|
|
|
شب از نیمه گذشته است
شرف از کوچه های شهر
قمارخانه ای
به وسعت قومی هویٰ به سر
|
|
|
|
|
گفتم ای قصه ی منظر همه از کوی تو
شمعه ی خلد برین طره ی گیسوی تو
تار دلم بی
|
|
|
|
|
موجِ شادی در پیِ هر قطره از بارانِ توست
این همه رنگ و نگار از سایه یِ الوانِ توست
|
|
|
|
|
ببین غزه به دورش بند و دیوار
|
|
|
|
|
آرش ، تیرش ،
درست روی اَرَسه
|
|
|
|
|
امروز به کاشانهٔ ما شور وشری نیست
دیریست که ازتاب وتبِ ما اثری نیست
|
|
|
|
|
چراغ مغز..انسان شناسی
گر چراغِ مغز را روشن کنی
می شناسی علم را ای نوجوان
گر در افکارت بود علم ی
|
|
|
|
|
دو جانب
شکل میگیرد
تا تو
در یک سوی آن
بایستی
حق
باطل
|
|
|
|
|
این همه از لامکان بیرون شده
آتش مهرش چنین افزون شده
حرکت از آن لامکان گشته زمان
ب
|
|
|
|
|
چند شوی نهان مرا چند که من نهان شوم
درپس وپیش این جهان گرنشودعیان شوم
|
|
|
|
|
دوباره بوی باروت گرفته
پیراهن شعرم😔
|
|
|
|
|
دل که دریا شد؛به جان،مهری درخشان می دهد
آسمانش ابری و باران فراوان می دهد
|
|
|
|
|
سَر اگر داری بیا ، تا شانه باشم ، بهر تو
|
|
|
|
|
ببین غزل نوشته ام برای شعر و باورم
خطا نبوده دلبری در این زمان که گوهرم
|
|
|
|
|
فریاد کن آوازه ی القدسُ لَنا را ..
|
|
|
|
|
گر سرشت این است، پس تردید کن/نه چو میمون راه حق تقلید کن
|
|
|
|
|
خاکم ولی قلبم زسنگ خاره ای محکم
|
|
|
|
|
جوونیمه هدر دام حیف که دیره
|
|
|
|
|
از من نخواه با تمام دنیا سازش کنم
|
|
|
|
|
به قواره کشیدم
قامتم را...
رخت
تنهایی
به تنم گشاد است
|
|
|
|
|
شب بی تو خیر نشود جان من ،بیا
تا تاریکی دلم با تو
|
|
|
|
|
...شنیدم...
شنیدم
بعد من تنها نبودی
شنیدم
بعد من می می سرودی
به سویت امدم
در تیرس نبودی
|
|
|
|
|
تو در اندیشه من خانه کردی
ولی آن خانه را ویرانه کردی
درخت از عشق واحساسم شکستی
مرا یک مرغک بی لان
|
|
|
|
|
یه جوری بازی کردی تو با احساسم
که تو قلبم نمونده چیزی جز حسرت
محاله دیگه اون آدم سابق شم
منی ک
|
|
|
|
|
گذشته وقت طلائی برای سجدهٔ ابلیس
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۸۹ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |