"افسرده"
امروز به کاشانهٔ ما شور وشری نیست
دیریست که ازتاب وتبِ ما اثری نیست
انگار که از گردشِ گردونه برونیم
همراه دلِ خستهٔ ما ، همسفری نیست
چون شاخهٔ بشکستهٔ بالای درختیم
بر پیکر خشکیدهٔ ما بار وبری نیست
در کهنه حصارِ نظرِ خویش اسیریم
افکار پلاسیده ی ما را ثمری نیست
عمریست که با پنچهٔ تقدیر به جنگیم
این جنگِ ملال آور ما را ظفری نیست
شکوائیه بیهوده به هرمحکمه بردیم
بر مسندِ دیوان قضا دادگری نیست
تن زخمیِ دستان جفاپیشه ی دهریم
اما به کسی از شرر ما ضرری نیست
حتی به دل از دشمن خود کینه نداریم
دل جایگهِ کینه ی هر بی هنری نیست
هنگامِ عزا ، سینه زنِ روضهٔ خویشیم
از گریه کنان در حرم ما خبری نیست
چندیست که در رهگذرِ یار نشستیم
بیهوده نشستیم ازاین ره گذری نیست
"تنها"وُ چروکیده در این غمکده مردیم
افسوس به گورِ دل ماچشم تری نیست
#علی_تنها
۲۵ بهمن ۹۹
پ.ن با درود
دوستان من این نوشته رو دکلمه نکردم ولی دکلمۀ مرگ پلنگ رو که فراموش کرده
بودم بزارم الان در این صفحه گذاشتم که باصدای خودم و خوانندگی دوستم جناب حمید جمالیپور هست
غزلی ناب و زیباست
خوش آهنگ
دستمریزاد