نگفتُم بت بِسِه عاشق نشو دنیا خِرابه
نگفتُم بت ای دنیا مثل صحرا و سِرابه
بهت گفتُم بشین یه جا دل دیونه بِس کن
بهت گفتُم دورنگی تو ای دنیا بی حسابه
ای دوره آدم لایق نمیخوان
یه رنگ و ساده و صادق نمیخوان
زبون بازن همه گرگ و هوس رون
بابا ول کن دل عاشق نمیخوان
ندیدی او که میخواستت چطو شد؟
ندیدی مثل ماهی زیر او شد؟
یهویی زد به شط رفت رو به دریا
سیاه شد روزگارت بین نخلا
تو نخلستون نشستی و میسوزی
تا کی میخوای به شط چشمت بدوزی
شطِ چشماتِ جمع کن سیل بردم
قبول کن تیره بخت و تیره روزی
پاشو پاشو بریم خونه که دیره
دیگه عاشق نشو دنیا حقیره
ننه حتما زبیدی سرخ کرده
ولی اینجا همش نون و پنیره
پاشو پاشو که هنگام خزونه
خزون با عاشقا نامهربونه
مو از فصل خزون خیری ندیدم
دل بیچاره کز کن کنج خونه
#علی_تنها
۸ مهر ۱۴۰۲
49
فلک از جسم بی جونُم چه خواهی
ز حال و روز داغونُم چه خواهی
تو که از مو گرفتی چشم لیلی
ز جون روح مجنونُم چه خواهی
#علی_تنها
51
فلک داد از دل بی رحم دلدار
که دل دارد از او غمهای بسیار
ندارم روز خوش از دست دلبر
دل از این زندگانی گشته بیزار
#علی_تنها
دوبیتی هایی بسیار زیبا و باشکوه بودند
دستمریزاد