سه شنبه ۴ دی
اشعار دفتر شعرِ سلام شاعر علی حاتمیان
|
|
نگاه کن به این چشمان خسته از تقدیر
بهار برای ما فصل بهتری خواهد بود
|
|
|
|
|
زندگی سهم کوچکی ست از تو...
|
|
|
|
|
ما هنوز هم زنده ایم...
و این بهترین بهانه برای زندگی کردن بود.
(بداهه)
|
|
|
|
|
تو را ادامه خواهم داد باور کن!
سوای همه دل مشغولی هایم.
|
|
|
|
|
یک نفر کودتا میکرد در من...
|
|
|
|
|
هدایت نمی شوم بعد از تو...
|
|
|
|
|
دل کندن، هنری بود که من فاقدش بودم
|
|
|
|
|
یک رعد و برق زمینی بود
همان برق نگاهت در من
|
|
|
|
|
زمان گذشت و مرا باطل کرد...
|
|
|
|
|
تو را به بغض کوچه های باران خورده نمی سپارم...
|
|
|
|
|
انگار گرفته بودت غریبه ام در آغوش...
|
|
|
|
|
در هوایت که " بهار " ترجمه میشود
|
|
|
|
|
تنها با چشمانت نمی شود دنیا ساخت...
|
|
|
|
|
من تو را در دل خود دار زدم؛
|
|
|
|
|
زیر چتر تو نیستم اما می توان زیر باران بود و تو را احساس کرد...
|
|
|
|
|
نبوده است فقط نگاه حرف میان من و تو...
|
|
|
|
|
اولین شعر از دفتر شعر "سلام"
|
|
|