سه شنبه ۴ دی
پشت نقاب یک شعر گم می شدم... شعری از علی حاتمیان
از دفتر سلام نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۰۹:۴۰ شماره ثبت ۴۴۳۰۵
بازدید : ۷۰۷ | نظرات : ۱۱
|
آخرین اشعار ناب علی حاتمیان
|
میترسیدم از هرزگی هات
پشت نقاب یک شعر گم می شدم
به چشمان درنده ات فکر می کردم
و با معصومیت بچه گانه ام کتاب می خواندم
چقدر از خنده هایت هرس می خوردم؟
چقدر بی خوابی هایم را گردن چخوف انداختم؟
کنار کبریت سوئدی بیهوش میشدم
ولی باز هم خواب تو را می دیدم
هر روز خبری تازه پخش میشد
در تمام فکر کپک زده ام
که میخوابیدی کنار دیگری
بدون شرمندگي از عشق بچه گانه من...
خط میکشیدم روی نامت
در تمام دفتر خاطرات
و به فراموشی تبعید میشد
همه ی تمامیتت در یاد
ولی برمیگشتمت هر شب
کنار بازنویسی تو
که یادت نشان میداد بودی
و یادم نمی رفت بودنت را...
زمانه زمانه ی مرور بود
مرور هر ثانیه یادت در من
کنار طلوع تاریکی ها
در این قلب ویران شده من...
زمان گذشت و یاد گرفتم
که دنیا چندان ارزشی نداشت
زمان گذشت و به من آموخت
راه و رسم فراموشی را...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.