شنبه ۱۹ خرداد
|
|
خدا، به قلبم اشاره میرود
غزال گمشده ایرا نشانه میرود
|
|
|
|
|
مثل شاخه با هر باد سر خم میکنی ..
|
|
|
|
|
ای گوزل مارالیم من سنی نینمیشم
آشکیم یارالیم سنی گورممیشم
سن منیم هارالیم سنی من سوممیشم
تبریز ما
|
|
|
|
|
و ما از این سکوت هرگز نمی ترسیم!
|
|
|
|
|
بگذار از این به بعد بمانم به حال خود
|
|
|
|
|
روزی دوسه وعده جلوی پنجره رفتن / هر وعده سه درصد به غم و غمزه فزودن
|
|
|
|
|
هرگز نگو قسمت نشد تا مال من باشی
|
|
|
|
|
و فراموش شدی باریدم
و به آرام ترین مرگ جهان محتاجم
و به خوابی خاموش
|
|
|
|
|
بر در کویت آمدم بهر سبویت آمدم
در پی بویت آمدم دیده هوای یار کرد
|
|
|
|
|
تو را دارم
كه يادت مثل باران است
وجودت گرم و خاموش
شروعت مثل پايان است ...
|
|
|
|
|
دلم میسوزد
برای زنانی که تمام رویاهایشان را.....
|
|
|
|
|
گفتم غم تو دارم حافظ بداد اجازت
گفتا غمت سرآید تثبیت کن تو کارت
...
گفتم به خواب دیدم کندی ز خاک
|
|
|
|
|
سفر خاک
❇❇❇
توی
کوچه... پس کوچه های زندگی
همیشه ـ دو نفر م!
یه علی چپ
|
|
|
|
|
خود را میسازم بعد از آن ویرانی در حفاظ ذهنم راه ندارد یادی
|
|
|
|
|
تنها یک چشم بر هم زدن
به ته نشین پیوستن است
تنها یک کام مانده به آخرین پُک زندگی
|
|
|
|
|
ما چشم براه خبری با تِمِ طنزیم
این مام وطن یا پدرش گم شده باشد
|
|
|
|
|
دلرابهدشمنمتو چهارزانفروختی
|
|
|
|
|
شکست خورده ی خویشم "ستونِ پنجمِ" من
که از تو عقلِ من "ای دل" به اشتباه افتاد
|
|
|
|
|
مرا از قلب خود راندی تلافی میکنم حتما
|
|
|
|
|
سبز گشته چمن به اشتیاق باران
بر شیشه نازک دل می زند نم باران
بر فصل سرد تنم شوق دلپذیر باران
|
|
|
|
|
هر لحظه می بینم تورا، هرچند نیستی!
دیـگر گـرفـتـار مـن و در بـند نـیـسـتـی!
|
|
|
|
|
لیلا تمام شد...غزلم ناتمام ماند
مجنون قصه رفت و ابن سلام ماند
من ماندم و غزل غزل آواز در سکوت
فری
|
|
|
|
|
خدا کند که جهنم سزای من باشد
|
|
|
|
|
رفتی نگه به پشت سرت هم نکرده ای
از این غریب یاد تو یکدم نکرده ای
رفتی چه بی خبر زکنارم چه گویمت
|
|
|
|
|
وقتی شکست قلب هدایت غریب مرد
وقتی که زاغ,ز روبه زیرک فریب خورد
|
|
|
|
|
کاش قبل دیدنت عمرم به پایان می رسید
از میان آسمان ها سیل و طوفان می رسید
یوسف پیدا بودم در میان قو
|
|
|
|
|
کور اگر چشم من وُ نور تو از شعله یِ شمع
ذوب شدن در تو به پروانه گی اش می ارزد
|
|
|
|
|
گفته بودی که شود جمعه نقابت بگشائی
چهره ات را بنمائی و زدل غم بزدائی
|
|
|
|
|
از عمق کوچه ی وحشت ،
پیره زنی در حال کشیدن ،
ویلچر جوان علیلی ست ،
|
|
|
|
|
باز لهبم از فراق و بوته ی سودای عشق
این دل وامانده است و صولت زیبای عشق
..
از کجا بودی تو جانا بو
|
|
|
|
|
هــرکـه گـویـد عـاشـق اسـت و دل بـریـد از دلبرش
احـمـقـش پـنـدار! او جـز نـقـش یـک دیــوار نیست
|
|
|
|
|
برای همیشه
می ماند
حسرت های زیادی
به دلم
|
|
|
|
|
پنجسالاستکهدرحسرتدیدارتوام
|
|
|
|
|
سر به هوایت شدم،دیده ی دل کور گشت...
|
|
|
|
|
باد
یاد آور یک!
خاطره ی پنهان بود
*
گلی
از فاصله ی شب
به شقایق خندید
|
|
|
|
|
غزل به حال دلم عاشقانه می گرید...
|
|
|
|
|
چند روز باید با خودم
تنها شم و خلوت کنم
باید بتونم بعد تو
به هر کسی عادت کنم
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
گیسوی پریشان تو هوش ازسرمن بُرد
دیوانه یک بوسه ام از کنج لبانت
نزدیک تومی آیم اگر، دست خودم نی
|
|
|
|
|
......به عوض عیش ما به کام اردوغان شده است......!
|
|
|
|
|
به دلیلی که همه رسواییم
تو نباید به دلت گوش کنی
زود باید همه را زود فراموش کنی
و بگویی که دلت قرص
|
|
|
|
|
عمر خود را صرف عشقت ساختم بی فایده ..
|
|
|
|
|
سرود میلاد امیر المومنین حضرت علی (ع)
|
|
|
|
|
چشم نحس سیزده ما را گرفت
سبزه ای دیگر نخواهم زد گره
در نبرد عاشقی اینگونه بود
دست من خالی ولی او
|
|
|
|
|
کی وعده های قسم به قلم
بر آورده می شود ؟؟
|
|
|
|
|
تفاوت هست میانِ جانِ من با جانِ مولانا
|
|
|
|
|
فریـادِ یـاوه گویـان، جُـزشوروشَـرنـدارد.......
|
|
|
|
|
عشق می گوید حذر کن از خط و رنگ و نما
|
|
|
|
|
سیب سرخی بودم از دست جفای روزگار
روی شاخه خون دل خوردم و لک برداشتم
|
|
|
|
|
آی تنهایی
واین گامهای توست
|
|
|
|
|
روزی که از دنیای بیرون ودرون
وتمام متعلقات وابسته به آن, خسته شدم....
برای یافتن نشانه ای از"او".
|
|
|
|
|
حسرتا، ماه به پیکار جهازم زده است!
حیرتا، مُهر سیاهی به جوازم زده است!
|
|
|
|
|
تب کرده چمن که بوی یار آمده است
|
|
|
|
|
عیدهابیتوچهسرداستپدرمیدانی
|
|
|
|
|
وقتی زمین
زوزه می کشید
بر بوم هوا ،
نشست نگاه باگل
کم می شد...
هر تپش سرخ
پر هراس وهول ،
|
|
|
|
|
چه گويم
هاي
بسي سخت و نفس گير است ...
|
|
|
|
|
سیزده به در نمی روم
من دلم خانه میخواهد
کنار تو____
___________________
|
|
|
|
|
....و در این فضای وحشت که نشان باز دارد...
دل من کبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــوترانه به ح
|
|
|
|
|
تو باید باشی
تا بهار را به زیبایی بتوان نظاره کرد
تو باید باشی
تا باتو در غروب بهار سبز
در گو
|
|
|
|
|
گر غمی در دلِما بود ، هزاران در او
حلقهیِاشکدرآنچشمِسیاهی،گاهی
|
|
|
|
|
چه شب های که بی تو
به یادت گریه کردم
|
|
|
|
|
خوب شد باز،که پیدا شده ام با لب تو
از همان وقت هم آوا شده ام با لب تو
|
|
|
|
|
بیست سال است منتظر ماندم
بیست سال است مختلم کردی
بعدِ یک عمر آمدی دیدی
بیست سالی معطلم کردی
ام
|
|
|
|
|
اندر این دار فنا..........
|
|
|
|
|
سیب سرخی وسط باغ محبت، دیدم
...........................................
|
|
|
|
|
با پوشال هم می توان
.. آرواره ساخت
|
|
|
|
|
آن که قانون نیوتن را نمیداند به هوش
هر عمل عکس العمل دارد که برهم می کنیم
|
|
|
|
|
ای اهالی بشتابید که وقت سحر است
وَ من از مرغ بِظاهر سحری میترسم
|
|
|
مجموع ۱۲۴۶۲۰ پست فعال در ۱۵۵۸ صفحه |