پنجشنبه ۱ آذر
چشمان مشگین شعری از هانی رایگان
از دفتر برای هانیه نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۱۰ شماره ثبت ۱۳۰۴۴۶
بازدید : ۹۵ | نظرات : ۱۸
|
آخرین اشعار ناب هانی رایگان
|
مرا باد سحرگاهان آورده به بالینت
چه آسوده تو خوابیدی
،چه بی اندازه غمگین است آن لبخند شیرینت
چه تنها مانده این آغوش پرمهر فریب انگیز
که مستان را
به صحرا میکشاند
حرمت آن مهر بیکینت
من از گرمای آن عطر نفسهای تو دانستم
که این دنیاندارد دل
که بربندد به هجران و
فراق تندیه سیمای سیمینت
پری رویان به جادوی دو چشم قرص ماه تو
چه مغموم ند
که ماه هم در نگاه تو
چه افسون گشته در گرداب آن
چشمان مشکینت
تو را با ما سر سازش
به شرط سوختنهای مداوم بود
جهان جمله شرر بارد
به گرمای درود و صحبت آن درد دیرینت
دلم را غرق خون کردی
و غمها مانده بر رویَش
تو میرفتی ولی امید وصل تو
پلی بسته از افکار من بیخواهش مصلوب
بر سودای سروینت
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و عرض ادب سرکار خانم عجم گرامی یک دنیا ممنون ، الطاف شما مستدام، حتما تصحیح میکنم در آرامش الهی 🌹🕉️ | |
|
سلام و عرض ادب جناب استکی بزرگوار سپاس از همراهی و نظر لطف شما در پناه ایزد منان 🌹🕉️ | |
|
سلام و عرض ادب جناب خوشرو گرامی
سپاس از بذل توجه شما ، کمی و کاستی ها را به حساب کم سوادی بنده بگذارید . انشالا در محضر شما بزرگان کسب علم کنم همواره در آرامش 🌹🕉️ | |
|
سلام و عرض ادب جناب حاجی پوری بزرگوار سپاس فراوان از همراهی شما همواره در آرامش 🌹🕉️ | |
|
سلام و عرض ادب سرکار خانم صدری گرامی بسیار خرسندم که نظر شما را جلب کرد همواره در آرامش 🌹🕉️ | |
|
سلام و درود خدمت استاد انصاری گرامی نظر شما باعث افتخار حقیر است همواره در آرامش 🕉️🌹 | |
|
سلام و عرض ادب جناب اکرمی گرامی سپاس از همراهی شما در پناه خدای متعال 🌹🕉️ | |
|
سپاس فراوان بابت همراهی شما سرکار خانم حصارکی لطف شما مستدام 🌹🕉️ | |
|
سلام و عرض ادب جناب مهدی پور بزرگوار باعث افتخار بنده هست پاینده باشید 🕉️🤍🌹 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشما
نیمایی زیباودلنشینی بود
ولی چیدمانش خرابه وبایددرست شه:
مرا باد سحرگاهان آورده به بالینت
چه آسوده تو خوابیدی
،چه بی اندازه غمگین است آن لبخند شیرینت
چه تنها مانده این آغوش پرمهر فریب انگیز
که مستان را
به صحرا میکشاند
حرمت آن مهر بیکینت
من از گرمای آن عطر نفسهای تو دانستم
که این دنیاندارد دل
که بربندد به هجران و
فراق تندیه سیمای سیمینت
پری رویان به جادوی دو چشم قرص ماه تو
چه مغموم ند
که ماه هم در نگاه تو
چه افسون گشته در گرداب آن
چشمان مشکینت
تو را با ما سر سازش
به شرط سوختنهای مداوم بود
جهان جمله شرر بارد
به گرمای درود و صحبت آن درد دیرینت
دلم را غرق خون کردی
و غمها مانده بر رویَش
تو میرفتی ولی امید وصل تو
پلی بسته از افکار من بیخواهش مصلوب
بر سودای سروینت