من با تو تا دنیا
من با تو تا دریا
من با تو تا شادی
من با تو تا رؤیا
سر ریزم از هستی
سرشارم از مستی
"عاشق تر از دیروز"
شیدا تر از فردا...
از بس "وتو" گشتم
غرق "تتو" گشتم
در قاب تغییرم
ملحق به تو گشتم
روشن شده بر شب
بی تو کم آوردم
با یک بغل آغوش
باید که برگردم
بی تو تک و تنها
افتاده در گورم
در غار تاریکی
از زندگی دورم
در باور تُردم
آرام می مُردم
وقتی که دردم را
با غصه می خوردم
تنبیه تنهایی
تن را تمنا کرد
دو نیمه ی من را
آغشته از ما کرد
از بس برای من
با خنده می خوانی
شادابی شعرم
با طعم بارانی!
نه پا به پای تو
باید به پای تو
افتادنم باشد
درک رضای تو
از عطر آرایه
تا زلف درگیرم
با استعاراتت
در حال تکثیرم
باید رها گردم
در تو فنا گردم
با طعم دلتنگی
راز بقا گردم
دریای احساسم
آکنده از برف است
با دیدگاه تو
آینده ام ژرف است...
در هیبتت دیدم
معنای تسکین را
آرام بخشی با
اِغنای آمین را
ای عشق بی پایان!
دل را اهورایی
در باور عقلم
نوری نمیرایی
من در کنار تو
عاشق تر از دوشم
از جام مخصوصت
همواره می نوشم...
درودبرشما جناب سرمازه عزیز
بسیارزیباودلنشین بود
مثل همیشه لذت بردم ازرقص آهنگین قلمتان
مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن