سه شنبه ۱۵ خرداد
|
|
شيشه ي بغض غروب
مثل هر بار شكست
شبنم ِ عطر خزان
بر تن ِ برگ نشست
باغ سرمست غروب
برگ بي تاب ِ خز
|
|
|
|
|
کوچه های شهرِ دل با عشق ویرانی شده
|
|
|
|
|
نتوان کوچ اگر بال و پری هم باشد
|
|
|
|
|
انتخاب اول هستم به چه عشقی دلنشین
|
|
|
|
|
آیـا ایـن مـنـم؟
کـه اینـگونـه در آتـش حـسرت
مـی سـوزم و صـدایـم در نمـی آیـد!؟
|
|
|
|
|
سهم ایام جوانی
تمام سرخوشی ها نازنینم، نوش جانت باد
طلوع و آفتاب و روشنی در آسمانت باد
مرا یک
|
|
|
|
|
زندگی لبریز نغمه هاست
نغمه هایی که می خوانند
|
|
|
|
|
خوش خرامان می رود فکرم به هر سویی ولی
کس نمی پرسد کجا؟ با فکر خود هم بازی ام
|
|
|
|
|
آن کسی ظلم و جفا کرده به ناموس وطن شرم گین باید و تکلیف به پابوس وطن
|
|
|
|
|
گیرم که تو،از درآمدی امروز
|
|
|
|
|
ای به خدا ، آشنـا
یا حسن(ع) مجتبـا
نام تو پاینده است
|
|
|
|
|
چقدر درد دارد زمین بخوری!؟!
|
|
|
|
|
خطرِ خطورِ خاطره
مرا برآن داشت که نگذارم ،
او به خاطراتش بازغرق شود
|
|
|
|
|
اگر تو همانی باشی که تا آمدنت همه باید می رفتند
همانی که در لبه پنجره احساس، عبور را از لحظه های دل
|
|
|
|
|
من بی تخلصم که تخلص مجاز نیست
|
|
|
|
|
شکرت خدا که حرف دلم شعر ناب شد
شعری که واژه واژه ی آن بی نقاب شد
|
|
|
|
|
شبی شعری به یادت می سرودم
غزل ها را ز چشمت می ربودم...
|
|
|
|
|
بر ساتنِ نفسهای سرمهدوزیات
با حلقههای طنینِ نخستین سلام..
|
|
|
|
|
تو حواگونه میخندی که دل از دل بسوزانی
دریغا کز دل بی دل نشان آدمیت نیست
|
|
|
|
|
کو کجایی ای رفیق دل و تنهایی ام
|
|
|
|
|
انقراض خطوط قله ساز را
شایع می کنند
|
|
|
|
|
از سرنوشتم دور کن پاییز من را
|
|
|
|
|
خداوند عالم جهان را چه شد؟
|
|
|
|
|
آغوش تو نبود...که ماه گرفت
زمین داشت روی دیگرش را
...
|
|
|
|
|
اسب رهوار قلم را سُرمه کرده در قدمگاه آورید
|
|
|
|
|
من ز تو جو میکشم ، خود به تو قو میکشم ،
سوی تو پروازِ دل ، تا لبِ جو میکشم ـ
|
|
|
|
|
افتاد عشق تا گذرش بر مدار ما
گم گشت آسمان و زمین در غبار ما
زهرا مهدوی راد
|
|
|
|
|
روزگار
روزگار چون باشد تو را آموزگار
درس را شروع کند از نقطه ی پرگار
این معلم پیر
|
|
|
|
|
با بغض خفته ای کو مانده در گلو...
|
|
|
|
|
من شیفته به آن لحنِ خوش آوایِ تو هستم
دیوانه یِ هر واژه ز لب هایِ تو هستم
|
|
|
|
|
برای دوستی تو بهانه می طلبم
ز تو نگاه خوش دوستانه می طلبم
|
|
|
|
|
نباشی،،،
هجومِ سکوتی وحشی
جای جای خانه را
تسخیر میکند!.
|
|
|
|
|
پرندهام وُ در قفس،
دلتنگ بام تو!
|
|
|
|
|
گَه نگه می گرد برادر را و می نالید...
نوایِ ناله اش بر سقفِ گردونِ فلک انگار می سایید!!!
|
|
|
|
|
یار دردانه ی من حیف که هر منظره ای....
|
|
|
|
|
نصيحت كُن به هـر فـرد جـوانـي
به هـر طرز و به هر قـدري توانـي
به ز
|
|
|
|
|
درهردوجهان ،
غیر تو دلدار ندارم
|
|
|
|
|
خواب شیرین تو را دیدم غزل از یاد رفت
|
|
|
|
|
کاش کبوتر بودم .من کنارت بودم
روز وشب هایم همه من کنارت بودم
همه جای حرمت را دیدم ننوشتست گنه کا
|
|
|
|
|
این زلال زندگانی ما به هیچش داده ایم
|
|
|
|
|
پشت دیوار خانه ام
بویی از تو به مشام نمی رسد
گناه درخت چیست که نفس می خواهد؟!
|
|
|
|
|
فریاد سر می کشد که
بزرگی از آن توست
ای همیشه جاوید
ای رحمان ،
ای رحیم
|
|
|
|
|
آوای روح بخش تو باران به گوش جان
گل نغمه های تـار و نی اصفهانی است
|
|
|
|
|
کنار جاده ی قلبم فقط تو در گذر آیی
از این گذار بهشتی چه دیده گاه عبورت
|
|
|
|
|
سر راهت دوتا چشمک مرا مهمان خود سازی
منه دل خستیه پیرو همان لحظه جوان سازی
|
|
|
|
|
روزگاری حسرت باران نبود
تشنگی هرجاغم یاران نبود
آسمان مهرش همیشه یاربود
درکنار ما دغل کاران نبود
|
|
|
|
|
نمیدانی چقدر سخت است
که جوشد درد عشق اما !
نه دلداری به پایت هست
نه دل را کرده ای مهمان
|
|
|
|
|
در این غبار غم مرا صدا نمیزند کسی
|
|
|
|
|
جدایی ما
سوژه نقاشی شد
که هزاران چشم به آن می نگرند
تا اند
|
|
|
|
|
وصال دوست شربتی است که عاشقان بایستی مدام لبالب در کشند ودر راه دوست چه سختی ها و ناملایمات را بر جا
|
|
|
|
|
در تخت مخملین خودت آرمیده ای
|
|
|
|
|
من پر از دلتنگی ام از جنس خاموشی...
|
|
|
|
|
گوشه چشم من از عشق چرا خوار شده
مطرب و ساقی و میخانه پدیدار شده
|
|
|
|
|
با انگشتانم می بینم
با چشمانم نقاشی می کنم
با لب هایم گوش.
..
|
|
|
|
|
خطّه ای سرسبز و زیبا در جهان
وصف آن هرگز نگنجد در بیان
دشت ودامانش همیشه پُر ز گل
گلشن
|
|
|
|
|
قرار بود به ماه عسل برویم
|
|
|
|
|
رقص قلم و سکوت و رویا جانا
با مزه ی تلخِ کافئین می چسبد...
|
|
|
|
|
گفت هوای دور کردن،مگسای مزاحمه
|
|
|
|
|
عشق...،
مرا آموخت،
چشمهایم فقط تورا،بلد باشند...
|
|
|
|
|
در آن سوی خیابان
کودکان در مانده ای را
می بینم
در سطل های زباله سر گردان
|
|
|
|
|
در سرانجامی که بهرم ساختی
جای خوشحالیش کو ؟
|
|
|
|
|
اشک آمد و در گوشه ی چشمم بنِشست
فهمیدم از او ، که این دلم باز شکست
آیم به سراغِ دل ، ببینم چ
|
|
|
|
|
اي آدميان ، گويمتان امـروز صلاحي1
اصلاح بشـر مي بُوَد آثار ا
|
|
|
|
|
رفته ام از یادها هان دل فراموشم مکن
|
|
|
|
|
در این شهر خراب ،
وای به حال آنکه می فهمد کجاست
|
|
|
مجموع ۱۲۴۵۰۶ پست فعال در ۱۵۵۷ صفحه |