سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 28 آبان 1403
    17 جمادى الأولى 1446
      Monday 18 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۲۸ آبان

        شعر هار

        شعری از

        سینا خواجه زاده

        از دفتر مثبت نوزده نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۴ آبان ۱۴۰۰ ۲۲:۱۳ شماره ثبت ۱۰۴۵۱۱
          بازدید : ۲۹۹   |    نظرات : ۱۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سینا خواجه زاده


        کار من نیست شعر اهدایی
        جمله‌های دل‌فریب انشایی 
          
        ناتوانم از
        بروز نکته‌های سترگ 
        دل‌خوشم
        به وزن سهل و واژه‌آرایی  
          
        از نخستین طلوع بد عهدم
        تا غروب واپسین خودارضایی
          
        شاه شهر شرقی خودم بودم
        کهنه‌باز،
        بدون ارج و دارایی
         
         ناامیدم از
        خیزش شعور در زمانه‌ی خویش
        سبدم پر از
        سهام مفت عرضه‌های فردایی
          
        سوژه‌ی ملیجکان عصر خود‌اَم
        چه رسد
        به خسروان سبک دادایی
        شاخ در شاخ نخبگان رفتم
        فاتحان جنگ‌های امضایی
         
        که به طرفه‌العین واژه‌ای نکبت،
        که خلأ هم نمی‌کند تراوایی،
          
        از فلک می‌آورند
        کلاه مکزیکی
        بر سر شعر جاودان القایی
          
        در میان این تمدن وحشی
        در کشاکشی
        بین خلق و نازایی 
          
        نه من از کرونا وحشتی دارم
        و نه بیم سرفه‌های غوغایی
          
        نه از انجماد فصل رقص شیوخ
        و نه خشم قلوه‌سنگ‌های فتوایی
          
        و نمی‌رنجم از برق نیش یارانم
        بَه بَ بَه بَ! طعنه‌های بابایی
          
        تکیه داده‌ام به خنجر داداش
        غرق خون
        رقابتی تماشایی
          
        گردنم چو موی در دماغش بود
        او که با دلم زد رکورد روپایی
         
        کی فراموش می‌توانم کنم دیگر
        ز اَخم تسمه‌های گیج دریایی
          
        روی تخت پهلوان قنداقی
        اشک مادرم نوای لالایی
         
        گرچه در میان رود گنگ من است
        یک نهنگ آبی یک جنون،
        سودایی
          
        بس که شاشیده‌اند در حالم
        پیر راهبان چاق بودایی
          
        زنده بازگشتم از دهانه‌ی دوزخ
        روز بعد مرگ مرد مزدایی
          
        هاتف از ازل دماغ کلکم را
        باد کرده با دمی مسیحایی
          
        دکترا بیا!
        بیا به دادم رس
        حال این اسیر درد بی‌جایی
          
        که حیات می‌گریزد از رنگش
        رنگش از لواط نسل بالایی
          
        سوند را به چشم کور او بستند
        تا بریزد
        آنچه دیده و نمی‌بیند
        زیر و روی میز صحنه‌آرایی
          
        پشت گوش من کسی چنین می‌خواند
        ریتم سرفه‌ات به هم خورده
        خواجه مشکوک به کرونایی
          
        توی پرونده‌ام فقط هیچ است
        آدمی بدون خیر و کارایی
         
        گم شده لای پوشه‌ی زردم
        لیف و سنگ پای خیس زن‌دایی
         
        البته
        تا خیال بد نکنند
        خود گذشتم از مقام اجرایی
         
        گه‌گداری از عشق می‌گفتم
        و کمی شعر... نه قلم‌سایی
         
        مدتی دلی به دستم بود
        شاخه‌ای پر از کلاغ صحرایی
         
        که من از نگاه خشکش افتادم
        برگ سبزی از درخت شیدایی
          
        همه مست از سقوط من باشید
        هدهدی به قهقرای رسوایی
          
        که خودم خودم خودم خطا کردم
        چو نشان دادم اینهمه توانایی
          
        دلخور از گلایه‌های من نشوید
        چه توقع از من است، ایضایی
          
        شعر شاملو اگر به حرف آید
        فحش می‌دهد به گور بیضایی
          
        ببریدم از بهشت ای نیکان
        راضی‌ام به خاک گرم و تنهایی
          
        به جهنمی که آسمانش نیست
        اختلاس رنگ و حبس زیبایی
          
        نامه‌های عاشقانه به من بدهید
        با سفیر ژ3 جای دمپایی
         
        لطفتان شاملم بود و مجبورم
        تا تشکر کنم از این پذیرایی
         
        واپسین آرزوی پیش از حکم
        نانی و قند و جرعه‌ای چایی
         
         
         
         
         
        دریایی: مدیر دبستان
        امروز، به جز چهار واژه.
         
         
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۹:۳۱
        درود بزرگوار خندانک
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۲۹
        درود به مهرتان خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        سه شنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۰ ۱۱:۳۹

        سلام و درود

        زیبا سرودید و معناپرور اما بشدت غمگین ولی اندیشمندانه و هنرسوی

        در حالتی روایی که مرا یادآور مکتب ادبی وقوع و واسوخت هست .


        امیدوارم که فقط شعر باشد و در سلامتی کامل سرافرازباشید و شاد
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        سه شنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۴۱
        درود به شما بانو حسین‌زاده ارجمند خندانک
        سلامتی جز این است؟ که در شادی‌ها بخندیم و با غم‌ها بگرییم.
        توجه‌تان را گرامی میدارم.
        سپاسگزارم.
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        سه شنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۰ ۲۲:۲۳

        سلام مجدد

        یقیناً شما و همگان واقف ترید بر جواب این پرسش .

        خب به نظرم سلامتی شُکرِ یگانه خداست چه درشادی چه درغم .
        یعنی دیدنِ خداست.

        اگر خدارا ببینیم ؛ خلق را شریکِ شادی ها می داریم و چون خدا که ستّار است ؛ غم را هرچند هم که بزرگ باشد ؛ به درایتِ راهِ حل و یا صبر از خلق می پوشانیم چنانکه مولاعلی (ع) اگر هم خیلی ناراحتش میکردند ؛ در چاه می گریست تا جز خدا که همواره حاضر و ناظر است ؛ کسی غمش را نفهمد .
        چنانکه دراین دنیا ، دوستِ آگاه کم و دشمنِ فرصت طلب بسیار است و غم اگر پوشیده بماند ؛ دوست نمی رنجد و دشمن نمی فهمد .


        سلامت باشید و شاد
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        چهارشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۰ ۱۰:۰۴
        بانوی اندیشمند سپاسگزارم از ا‌رائه‌ی این زاویه‌ی نگرش.

        من هم نوزادی را در نظر می‌گیرم که هنوز با این معادلات آشنا نیست، گریه و خنده اش را می‌کند و زندگی بهتری دارد.

        باور دارم که فزونی دیدگاه‌ها در این زندگی چند بعدی، شباهتی به تعدد محورهای مختصات دارد. و راه حل بهینه، مسیری پرانحنا است که با این محورها تعریف می‌شود.
        علیرضا مرادی( مراد )
        يکشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۱:۴۸
        زیبا بود و شیوا درودتان باد
        خندانک
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        يکشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۷:۲۷
        سپاس خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۲:۳۱
        سلام
        ادیب بزرگوار
        هزاران
        درود برشما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        يکشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۷:۲۸
        درود، سپاس خندانک
        ارسال پاسخ
        سعید صادقی (بینا)
        يکشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۳:۱۴
        سلااام بر استاد خودم جناب خواجه زاده عزیز

        بسیار زیبا سرودید موفق و موید باشید خندانک
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        يکشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۷:۲۸
        درود به شما، سپاس خندانک
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        يکشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۵:۴۴
        سلام بزرگوار بسیار هم زیبا
        در وجود هر جامعه چراغ شعر روشنی است

        زمزمه ی نیم شب خلوت مستان است

        دل شاعر چون صبح صادق مهتاب است
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        يکشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۷:۲۹
        درود، سپاسگزارم خندانک
        ارسال پاسخ
        مریم کاسیانی
        دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۱:۳۳
        درودها بر شما جناب خواجه زاده گرامی
        خوشحالم باز هم شعری از شما خواندم
        همیشه بلند اما دلنشین و جذاب بدون دل زدگی از اطناب
        یاد اشعار خانم اندیشه فولادوند افتادم
        سروده تان عالی بود
        قلمتان ماندگار
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۳۶
        مهرتان را درود، بانو کاسیانی ارجمند.
        خوشحالم باز هم سخنم را خواندید.
        بسیار سپاسگزارم. خندانک
        ارسال پاسخ
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۵۴
        در حد توان و حوصله بهبودش دادم. تا ویرایش پایانی راه دارد. بودنش در اینجا برای دیدن تفاوتهای ایجاد شده و گرایش سلیقه‌ی بنده سودمند است.

        کار من نیست شعر اهدایی
        جمله‌های دل‌فریب انشایی

        ناتوانم از
        بروز نکته‌های سترگ
        دل‌خوشم
        به وزن سهل و واژه‌آرایی

        از نخستین طلوع بد عهدم
        تا غروب واپسین خودارضایی

        شاه شهر شرقی خودم بودم
        کهنه‌باز،
        بدون ارج و دارایی

        ناامیدم از
        شورش شعور در زمانه‌ی خویش
        سبدم پر از
        سهام مفت عرضه‌های فردایی

        سوژه‌ی ملیجکان قصر خود بودم
        چه رسد
        به خسروان مسخ دادایی

        شاخ در شاخ نخبگان رفتم
        فاتحان جنگ‌های امضایی

        که به طرفه‌العین واژه‌ای نکبت،
        که خلأ هم نمی‌کند تراوایی،

        از فلک می‌آورند
        کلاه مکزیکی
        بر سر شعر جاودان القایی

        با فغان این تمدن وحشی
        در کشاکشی
        بین خلق و نازایی

        نه من از کرونا وحشتی دارم
        و نه بیم سرفه‌های غوغایی

        نه از انجماد فصل رقص شیوخ
        و نه خشم قلوه‌سنگ‌های فتوایی

        و نمی‌رنجم از برق نیش یارانم
        بَه بَ بَه بَ! طعنه‌های بابایی

        تکیه داده‌ام به خنجر داداش
        غرق خون
        رقابتی تماشایی

        گردنم چو موی در دماغش بود
        او که با دلم زد رکورد روپایی

        کی فراموش می‌توانم کنم دیگر
        ز اَخم تسمه‌های گیج دریایی

        روی تخت پهلوان قنداقی
        اشک مادرم نوای لالایی

        گرچه در میان رود گنگ من است
        یک نهنگ آبی یک جنون،
        سودایی

        بس که شاشیده‌اند در حالم
        پیر راهبان چاق بودایی

        زنده بازگشتم از دهانه‌ی دوزخ
        روز بعد مرگ مرد مزدایی

        هاتف از ازل دماغ کلکم را
        باد کرده با دمی مسیحایی

        دکترا بیا!
        بیا به دادم رس
        حال این اسیر درد بی‌جایی

        که حیات می‌گریزد از رنگش
        رنگش از لواط نسل بالایی

        سوند را به چشم کور او بستند
        تا بریزد
        آنچه دیده و نمی‌بیند
        زیر و روی میز صحنه‌آرایی

        پشت گوش من کسی چنین می‌خواند
        ریتم سرفه‌ات چرا به هم خورده
        خواجه مشکوک به کرونایی

        توی پرونده‌ام فقط هیچ است
        آدمی بدون خیر و کارایی

        گم شده لای پوشه‌ی زردم
        لیف و سنگ پای خیس زن‌دایی

        البته
        تا خیال بد نکنند
        خود گذشتم از مقام اجرایی

        گه‌گداری از عشق می‌گفتم
        و کمی شعر... نه قلم‌سایی

        مدتی دلی به دستم بود
        شاخه‌ای پر از کلاغ صحرایی

        که من از نگاه خشکش افتادم
        برگ سبزی از درخت شیدایی

        همه مست از سقوط من باشید
        هدهدی به قهقرای رسوایی

        که خودم خودم خودم خطا کردم
        چو نشان دادم اینهمه توانایی

        لطفتان شاملم بوده، مجبورم
        تا تشکر کنم از این پذیرایی

        دلخور از گلایه‌های من نشوید
        چه توقع از من است، ایضایی

        شعر شاملو اگر به حرف آید
        فحش می‌دهد به گور بیضایی

        بزنیدم از بهشت ای نیکان
        راضی‌ام! به خاک گرم و تنهایی

        به جهنمی که آسمانش نیست
        اختلاس رنگ و حبس زیبایی

        نامه‌های عاشقانه به من بدهید
        با سفیر ژ3 جای دمپایی

        واپسین آرزوی پیش از حکم
        نانی و قند و جرعه‌ای چایی
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2