شنو است آن که بر حق کوش دارد
نه هر کو پردهای در گوش دارد
صدا نیز اشک کودک بر جلی که
به یاد دایه در آغوش دارد
تو را از من نصیحت ای مرفه
که این بیچاره امشب جوش دارد
یکی از مردمان پابرهنه
که قاضی بهرشان پاپوش دارد
ندیدی سرنوشت گربهها را
به دستان کجش یک موش دارد
نه رند است و نه فاسد، پیر جبار
خدایی فاسد و باهوش دارد
بپوش آن پرده نازک را که زین پس
صدایش آتشی خاموش دارد
صدایم آتشی خاموش دارد
دلم کوهی به روی دوش دارد
دلم کوهی به روی دوش دارد
و یک دریا تمنا روش دارد
خداوندا جهنم تنگ صبر است
بگو این لاشه تا کی هوش دارد
برای گوشدارانش در این ننگ
چه در صندوقچهی جادوش دارد
بجای اینهمه همجنسها باز
چرا خون کبوتر نوش دارد
خدایا آرزو کردم به فر ات
همانی را که داریوش دارد
کبوتر را بگردان شاه عقابی
که در چنگال حلق قوش دارد
مبادا چشم امید جهان را
ز دست بخششت مخدوش دارد
همانی را که مهر جاودان را
قسم خوردهست تا خاموش دارد
که در درگاه عدلت کیفرش ده
همین حالا که طاق و توش دارد
اگر شیوهی نامگذاریام ناپسند است، ببخشید.
و اگر دوست داشتید در یافتن نام بهتر کمکم کنید.
سلام و درود
زیبا و نکته پرداز سرودید زنده باشید.