دوشنبه ۲۸ خرداد
|
|
کارو ول کرده شده یارِ همستر داداشی
|
|
|
|
|
با دلم گفتم که از این کرده ها پروا کند
|
|
|
|
|
در کــنــــار چــهـــار راه زنـــدگـــی
ایستاده کودکی چشم انتظار
|
|
|
|
|
برگی به روی دریا
هنگامه ای ز موجها
|
|
|
|
|
مرض قند دارم و هر دم
هوس می کنم
شیرینی لب های تو را
|
|
|
|
|
کجا بودی
تا که این ویرانه تنها را ببینی
در فراز شبهای یخی
در فرود غوغای تف دیده لبی
در صدای های
|
|
|
|
|
چشم های مست تو میخانه می ریزد بهم
دل که واداده ولی جانانه می ریزد بهم
|
|
|
|
|
آیا به انقراض یوزهای ایرانی،
--اندیشیدهای؟!.
به انقراضِ انسانیت
چطور؟!
لیلا_طیبی (صحرا)
|
|
|
|
|
از دوری تو ، به من جفا نزدیک است
پایان من و عمرِ وفا نزدیک است
با رفتنت از کنار من، می دانم
شب
|
|
|
|
|
صبح آمد و چای با صفا می چسبد
|
|
|
|
|
من از ترسالی چشمان مادرها
|
|
|
|
|
من ساده بگویم دل ما خل شده بود
همراه خودش آس مرا جل شده بود
یک روز هوایش به هوایی که نبود
نه روز
|
|
|
|
|
🌸دلا در پی نیکی، تو گام زن🌸
🌸ز بهر حقیقت، همی جام زن🌸
|
|
|
|
|
دیگه جگری برام نمونده.....
|
|
|
|
|
مردی نشسته پشت فرمان
چشم می دوزد
از اینه بغل
به زنی کنار اتوبان
می رسد به ناکجا آباد
آخر ا
|
|
|
|
|
«فرشته باز» و فرشته باور، کسی که دارد خدای باقی
|
|
|
|
|
"مستی" امانم نده!
بغض گلویم درید...
|
|
|
|
|
زمین خسته،
از رو زردی برگها!
پرستوها در خیال رفتن...
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
غزلی عاشقانه، از شاعری جوان
|
|
|
|
|
می روم از جمع و دنیای شما
|
|
|
|
|
گفت حالا که گُل گُلی شده همه چیز و همه جا ، منم میخوام گُل بزنم
|
|
|
|
|
در این دریای طوفانی پی دردانه می جویم
تهی پیمانه میگردم ره میخانه می جویم
|
|
|
|
|
✍️م.مدهوش(❤️Everheart)
Blank verse
|
|
|
|
|
قلبم تاصبح برایش شعر گفت...
|
|
|
|
|
شرمنده دل گر شدی شاید توانی
شب تا سحر را مثل ما بیدار مانی
|
|
|
|
|
خواب دیدم آمدی دنیایِ من مِهراب شد
|
|
|
|
|
بی تو باید که بمیرد دلِ دیوانهی من
|
|
|
|
|
رهگذر را فکر دل بستن خطاست
|
|
|
|
|
بی حضورت گره از کار جهان وا نشود
درد هجران بشر بی تو مداوا نشود
|
|
|
|
|
تند خو لیک خلقیله مهری ساتیپ کین ایتمدی
آفرینی خلقین آغزیندا، کی نفرین ایتمدی
|
|
|
|
|
شهد گل و شمیمِ بهار و شکوه شب
مهر و مه و فلک، همه لطف و عطای یار
|
|
|
|
|
بگُذارید بهارمان ترو تازه شود
نامِ شهدایمان پُر آوازه شود
|
|
|
|
|
میوه ی نارس،،،
من آن میوه ی نارسیده ی ناپیدا،،،،
طعم شیرین گمنام،،،
و خیال سبز بینهایت تو بود
|
|
|
|
|
در لحظهی جادویی طلوع، خورشید با شکوه بر سیاهی شب غلبه میکند. نور صبحگاهی شب را به عقب میراند و پر
|
|
|
|
|
من از تمام تو
صد رونوشت دزدیده ام
|
|
|
|
|
درحاشیه ی کویر،
حکومت باد ادامه دار بود
|
|
|
|
|
اگر هردویمان
قاصدک بودیم...
|
|
|
|
|
ناخدای صید لنگرگاه مینابی هنوز
خوش خرام وبا مرامی،با که می تابی هنوز
شاعری مضمون گرا هستی و گاهی ن
|
|
|
|
|
درختزار که سرمایهی شرار فروش
|
|
|
|
|
دست هایت را بده تا آسمان پر می کشم
|
|
|
|
|
درپنجره چشمات
گمشده خنده های عاشقونه
|
|
|
|
|
معشوقی دارم همچو ماه تابان
|
|
|
|
|
پرسیدم: هنوز به او فکر میکنی؟
|
|
|
|
|
*خنده کنیم آغاز؟*
*برق نگاه تو به رقص آرد قلم*
*نور انعکاسی از تلألو در دو الماس تو بود*
*
|
|
|
|
|
بگذار امشب سر به روی شانه ام باشد
یک یادگار از بوسه روی چانه ام باشد
می بوسم آن دستان گرمی را که م
|
|
|
|
|
دوباره خاطراتت به جانم افتاد ...
|
|
|
|
|
چشم و چراغ قلب من آبی چشمان تو بود
نیستی و با چه دگر طعنه به دریا بزنم
|
|
|
|
|
گفتمش: شاهرود
و
گفتا: جان رود....
گفتمش: پس شاه اش در کدام قسمت بود...
گفتا: تو شاهی و من رود
|
|
|
|
|
خروجی زدم هرگاه که با
جاده حرفی نداشتم.
نقشهای کشیدم که کامل نیست،
شاید همین است که
سبکبال م
|
|
|
|
|
غریبی زِجمع غریبانِ خاکِ بقیع_همی نورِ پاک خدا، با مقام رفیع
|
|
|
|
|
پیش چشمت چیستم؟ یک «پیشپاافتاده»ام
آری! آری! قسمتم این است؛ من سجادهام
|
|
|
|
|
رد پای عشق من خورشید شد
چون در انسان روح حق تمجید شد
|
|
|
|
|
«مزرعهی متروکه»
سگی را دیدم عوعو کنان،
از جمعی گریزان،
رو به سوی تاریکی بود روان،
دوان دوان.
|
|
|
|
|
تو قلب من شدی اما برون ز سینهی من
چراغ راه منی نور هر دو دیدهی من
|
|
|
|
|
گفتم بگو از هر دری اما نگفتی
زیبا برایم گفتی و زیبا نگفتی
شیرین سخن ها را زلبهایت شنیدم
از لاله ه
|
|
|
|
|
"سایه ها"
نگویم برایت زشوقی که مُرد
که دل را به دریا زدم تشنه مرد
روان، جان ندارد فغانش منم
چر
|
|
|
مجموع ۱۲۴۸۱۰ پست فعال در ۱۵۶۱ صفحه |