پنجشنبه ۸ آذر
مردی نشسته پشت فرمان... شعری از دانیال فریادی
از دفتر طلوعی دیگر نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳ ۲۲:۲۹ شماره ثبت ۱۳۰۶۲۸
بازدید : ۱۰۲ | نظرات : ۹
|
آخرین اشعار ناب دانیال فریادی
|
مردی نشسته پشت فرمان
چشم می دوزد
از اینه ی بغل
به زنی در کنار اتوبان
اتوبان...
می رسد به ناکجا آباد
آخر داستان...
زنی کبود می شود
زیر دست
مردی نادان
فریادش
میرسد از پنجره
تا سر خیابان
خیابان یکطرفه است
کجاست
سر نخ داستان...
زنی نشسته
روی نیمکی تنها
کنارش
عکسی در قابی عریان
لبخند شخصی ست
به اسم برادر گمنام...
لبخندش میرسد
تا ته کوچه پرهام
پرده ی سیاه شب می افتد
آرام...
نمایش درام زندگی
می رسد به پایان
اما
پر از تاوان...
ولی فردا
انگار...
روز دیگریست
زیر باران...
با تشکر
دانیال فریادی
با نقد خویش راهگشا باشیم
پرهام: فرشته خوبی
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و درود خدمت شما استاد بزرگوار ممنون از نظر لطف شما سپاسگزارم | |
|
سلام و درود خدمت شما بانوی شعرو غزل بانوی گرامی دوست داشتم نقدی شما رو پای این شعر ببینم و افتخاریست برای من سلامت باشید و شاد | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود