طلوع

در لحظه‌ی جادویی طلوع، خورشید با شکوه بر سیاهی شب غلبه می‌کند. نور صبحگاهی شب را به عقب می‌راند و پرتویی از آسمان، زمین را رنگ دوباره می‌ بخشد. برکه از سکوت و تاریکی با نغمه‌های طبیعت بیدار می‌شود. در این هنگام، پرندگان با آوازهای شیرین خود، خبر روز دوباره را به همگان اعلام می‌کنند.
غنچه‌های گل باز می‌شوند و علفزارها منتظر باد ملایم‌اند تا نوازش شوند. تپش قلب زمین با شور و نشاط بیشتری می‌تپد و پیامد آن نویدبخش حیاتی تازه و روزی پر از امید و نشاط است. ابرها یکدیگر را در آغوش می‌گیرند و بارور می‌شوند و از آسمان مرواریدهایی که در نور می‌درخشند، می‌بارد و عطر گل‌ها در هوا پخش می‌شود؛ بلبل‌ها برای گل‌ها نجوای عاشقانه سر می‌دهند.
زمین سرریز می‌شود از آب زلال و برگ‌ها را با خود به هر سو می‌برد. مورچه‌ای که سوار بر یک برگ است، سفری پرهیجان را با جریان آب آغاز می‌کند. دانه‌های بلورین در کنار برگ او می‌رقصند و او با استواری از تمام خطرها جان سالم به در می‌برد. او می‌داند که مقاومت بخشی از این زندگی است.

#باراد رضا بریمانی