يکشنبه ۴ آذر
مزرعهی متروکه شعری از علی پورزارع هیچ
از دفتر هیچ نامه نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۳۸ شماره ثبت ۱۳۰۵۹۱
بازدید : ۵۸ | نظرات : ۲
|
دفاتر شعر علی پورزارع هیچ
آخرین اشعار ناب علی پورزارع هیچ
|
«مزرعهی متروکه»
سگی را دیدم عوعو کنان،
از جمعی گریزان،
رو به سوی تاریکی بود روان،
دوان دوان.
همه جا تاریک،
سکوت،
سکون.
جز صدای عوعوی سگ،
تک و توک خروسی بی محل،
همخوانی قورها،
هیچ نبود.
شغال ها مهمانی گرفتند؛
مرغ ها هم دعوتند.
جغد آن طرف مزرعه حیران.
کفتارها رشک میورزند،
نسیم خنکی میوزد.
روباه پیر ده بالا،
انگشت به دهان!
غمگین ستارگان آسمان.
نوری کم سو،
در دورترین نقطه افق،
در دوردست مزرعه،
دیده میشود.
یک رها شده،
یک فراموش شده،
یک گمشده،
به سمت آن نور کوچ میکند.
می رود از این شب نامراد؛
به امید روشنایی،
به امید بامداد.
تنها،
در میان نالهی مرغان!
کنون مرغان بی آشیان!
با گام های سنگین و مردد،
در همان محفلی که تاریکی و ظلمت
در آن حکمرانی میکند،
آرام میرود.
شغال ها مرغ ها را به بزمی شبانه میخوانند!
مرغها میروند شادمان.
و جغدی که همه از او گریزان.
باشد تا که شاید
تیرگی و تاریکی این شبانگاه
پر شود از روشنایی و نور؛
تا که شاید بز سالخورده تنها نباشد.
گرگ ها در کمینش زوزه کشان.
آه از آن روز که
پرنده در قفس باشد،
رها نباشد.
«هیچ»
|
نقدها و نظرات
|
درود بر شما سپاس از مهرتان مانا باشید بزرگوار 🌹🙏🏻 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.